عماد الجعفری
14-11-2010, 02:21 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام علیکم !
نماز دههی اول ماه ذیحجه دو رکعت است که در هر رکعت بعد از حمد و توحید یک مرتبه آیهی صد و چهل و دوم از سورهی اعراف (( و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لاتتبع سبیل المفسدین )) خوانده میشود .
حتما شما با کیفیت و فضیلت این نماز آشنایید ؛ اما با فلسفهی ان چهطور ؟ چرا ما مسلمانان باید در ماه ذیحجه از موسی و امتش یاد کنیم ؟
بگذارید در ابتدا گریزی به غدیرخم که در ایام آینده آن را جشن خواهیم گرفت بزنیم . پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم در حجةالوداع هنگام بازگشت به مدینه به هنگام نماز ظهر دستور توقف دادند و حتی کسانی را که از موکب ایشان جلوتر رفتهبودند را بازگرداندند . چه امر مهمی باعث انجام این کار شد ؟ ( آیا فقط این که پیامبر بگوید علی دوست من است ؟ ) بالاخره بعد از نماز ظهر همه چیز مشخص شد و پیامبر خلیفهای برای بعد از خود به امت معرفی کرد : علی بن ابیطالب ، اولین کسی که به اسلام گروید ، فاتح همیشگی جنگهای اسلام ، کسی که به جای پیامبر در بستر ایشان خوابید تا گزندی به ایشان نرسد و امر هجرت به انجام برسد . کسی که در احد آنچنان دلاوری نشان داد که جبرئیل امین بین آسمان و زمین ندا داد : لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار ، کسی که در خیبر یهودیان را در هم کوبید ، قاتل مرحب ، قاتل عمرو بن عبدود که در خندق احدی برای مبارزه با وی داوطلب نشد ؛ کسی که با این روحیهی جنگ طلبی شبها برای یتیمان و بیوگان نان و غذا میبرد ، کسی که با این روحیهی جنگاوری شب تا سحر را زار زار به عبادت میگذراند و خلاصه در یک کلام علی را به عنوان جانشین بعد از خود معرفی کرد . اصحاب زیادی در آن روز بیواسطه گفتار پیامبر را شنیدند که نام تمامی آنها در مجموعهی ارجمند الغدیر علامهی امینی آمده است .
ولی سرانجام چه شد ؟ علی علیه السلام خلیفه شد ؟ حدود هفتاد روز بعد ، قضیهی سقیفة ، قضیهی خانهی زهرا و . . .
بگذارید خطبهی فاطمهزهرا سلام الله علیها را به یادتان بیاورم . خطبهای چنان آتشین در دفاع از علی و حقش که همه را به گریه واداشت ؛ ولی احدی زهرا را یاری نکرد . فاطمه به خانه باز گشت و گفت علی جان چرا در خانه نشسته ای و مانند جنینی زانو در بغل گرفتهای ؟ نقل است که علی دست خیبرگشایش را به شمشیر و زره برد و تا دم در رفت و آن گاه گفت فاطمه جان ! من میروم اما بدان که با این عمل اصل دین محمد هم میرود . که آنگاه فاطمه با اشاره به علی گفت بازگرد نمیخواهد بروی .
اما ارتباط این مطالب با موسی و هارون و امتش : موسی به قومش گفت : ای قوم من برای سی روز برای عبادت به کوه طور میروم . تا هنگام بازگشت من هارون برادرم در میان شما به عنوان جانشین من است از او اطاعت امر کنید . سپس به هارون فرمود : ای برادر تو در میان این قوم جانشین من باش و از فاسدان تبعیت نکن ! موسی برای عبادت به طور رفت . به محض رفتن موسی ، تبلیغات علیه او در بنب اسرائیل شروع شد و عدهای را به شک انداخت . از آن طرف موسی در طور گویا به علت یک مسواک زدن بیمورد کارش ده روز به تعویق افتاد .هنگامی که سی روز به پایان رسید گفتند دیدید ما راست گفتیم موسی به شما دروغ گفت و گرنه چرا نیامد ؟ سپس گوسالهای آوردند و گفتند این خدای موسی و شماست که فراموش کرده بود به شما بگوید ؛ آن را بپرستید . بنی اسرائیل نیز با آنکه نه نشانهی آشکار ((تسع آیات بینات)) را دیده بودند ؛ باز گمراه شده و به گوساله پرستی روی آوردند و هارون را به حاشیه راندند .
موسی از طور برگشت و هنگامی که این خسران عظیم را بر قوم خود دید ، با خشم به سوی هارون رفت و ریش وی را گرفت و کشید و گفت : مگر من تو را جانشین قرار ندادم و نگفتم از فاسدان پیروی مکن ؟ هارون گفت : ای برادر ! مرا سرزنش و دشمن را شاد نکن که اگر من چیزی بر علیه آنان میگفتم اصل شریعت تو نیز از میان میرفت ؛ زیرا تبلیغات علیه ما بسیار بود و جاهلان نیز از آنان تبعیت کردند . با نیامدن به موقع تو هم آن گمانه زنی ها شدت گرفت .
موسی آرام شد و حرف هارون را پذیرفت . سپس گوسالهی سامری را آتش زدند و در نیل افکندند .
ببینید این داستان و ارتباط آن با اسلام به چه زیبایی در قرآن بیان شده است .
پیامبر اسلام به امیرالمؤمنین فرمود: انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی
و اینچنین شد که علی بیست و اندی سال خانه نشین شد .
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک
موفق باشید
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام علیکم !
نماز دههی اول ماه ذیحجه دو رکعت است که در هر رکعت بعد از حمد و توحید یک مرتبه آیهی صد و چهل و دوم از سورهی اعراف (( و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لاتتبع سبیل المفسدین )) خوانده میشود .
حتما شما با کیفیت و فضیلت این نماز آشنایید ؛ اما با فلسفهی ان چهطور ؟ چرا ما مسلمانان باید در ماه ذیحجه از موسی و امتش یاد کنیم ؟
بگذارید در ابتدا گریزی به غدیرخم که در ایام آینده آن را جشن خواهیم گرفت بزنیم . پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم در حجةالوداع هنگام بازگشت به مدینه به هنگام نماز ظهر دستور توقف دادند و حتی کسانی را که از موکب ایشان جلوتر رفتهبودند را بازگرداندند . چه امر مهمی باعث انجام این کار شد ؟ ( آیا فقط این که پیامبر بگوید علی دوست من است ؟ ) بالاخره بعد از نماز ظهر همه چیز مشخص شد و پیامبر خلیفهای برای بعد از خود به امت معرفی کرد : علی بن ابیطالب ، اولین کسی که به اسلام گروید ، فاتح همیشگی جنگهای اسلام ، کسی که به جای پیامبر در بستر ایشان خوابید تا گزندی به ایشان نرسد و امر هجرت به انجام برسد . کسی که در احد آنچنان دلاوری نشان داد که جبرئیل امین بین آسمان و زمین ندا داد : لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار ، کسی که در خیبر یهودیان را در هم کوبید ، قاتل مرحب ، قاتل عمرو بن عبدود که در خندق احدی برای مبارزه با وی داوطلب نشد ؛ کسی که با این روحیهی جنگ طلبی شبها برای یتیمان و بیوگان نان و غذا میبرد ، کسی که با این روحیهی جنگاوری شب تا سحر را زار زار به عبادت میگذراند و خلاصه در یک کلام علی را به عنوان جانشین بعد از خود معرفی کرد . اصحاب زیادی در آن روز بیواسطه گفتار پیامبر را شنیدند که نام تمامی آنها در مجموعهی ارجمند الغدیر علامهی امینی آمده است .
ولی سرانجام چه شد ؟ علی علیه السلام خلیفه شد ؟ حدود هفتاد روز بعد ، قضیهی سقیفة ، قضیهی خانهی زهرا و . . .
بگذارید خطبهی فاطمهزهرا سلام الله علیها را به یادتان بیاورم . خطبهای چنان آتشین در دفاع از علی و حقش که همه را به گریه واداشت ؛ ولی احدی زهرا را یاری نکرد . فاطمه به خانه باز گشت و گفت علی جان چرا در خانه نشسته ای و مانند جنینی زانو در بغل گرفتهای ؟ نقل است که علی دست خیبرگشایش را به شمشیر و زره برد و تا دم در رفت و آن گاه گفت فاطمه جان ! من میروم اما بدان که با این عمل اصل دین محمد هم میرود . که آنگاه فاطمه با اشاره به علی گفت بازگرد نمیخواهد بروی .
اما ارتباط این مطالب با موسی و هارون و امتش : موسی به قومش گفت : ای قوم من برای سی روز برای عبادت به کوه طور میروم . تا هنگام بازگشت من هارون برادرم در میان شما به عنوان جانشین من است از او اطاعت امر کنید . سپس به هارون فرمود : ای برادر تو در میان این قوم جانشین من باش و از فاسدان تبعیت نکن ! موسی برای عبادت به طور رفت . به محض رفتن موسی ، تبلیغات علیه او در بنب اسرائیل شروع شد و عدهای را به شک انداخت . از آن طرف موسی در طور گویا به علت یک مسواک زدن بیمورد کارش ده روز به تعویق افتاد .هنگامی که سی روز به پایان رسید گفتند دیدید ما راست گفتیم موسی به شما دروغ گفت و گرنه چرا نیامد ؟ سپس گوسالهای آوردند و گفتند این خدای موسی و شماست که فراموش کرده بود به شما بگوید ؛ آن را بپرستید . بنی اسرائیل نیز با آنکه نه نشانهی آشکار ((تسع آیات بینات)) را دیده بودند ؛ باز گمراه شده و به گوساله پرستی روی آوردند و هارون را به حاشیه راندند .
موسی از طور برگشت و هنگامی که این خسران عظیم را بر قوم خود دید ، با خشم به سوی هارون رفت و ریش وی را گرفت و کشید و گفت : مگر من تو را جانشین قرار ندادم و نگفتم از فاسدان پیروی مکن ؟ هارون گفت : ای برادر ! مرا سرزنش و دشمن را شاد نکن که اگر من چیزی بر علیه آنان میگفتم اصل شریعت تو نیز از میان میرفت ؛ زیرا تبلیغات علیه ما بسیار بود و جاهلان نیز از آنان تبعیت کردند . با نیامدن به موقع تو هم آن گمانه زنی ها شدت گرفت .
موسی آرام شد و حرف هارون را پذیرفت . سپس گوسالهی سامری را آتش زدند و در نیل افکندند .
ببینید این داستان و ارتباط آن با اسلام به چه زیبایی در قرآن بیان شده است .
پیامبر اسلام به امیرالمؤمنین فرمود: انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی
و اینچنین شد که علی بیست و اندی سال خانه نشین شد .
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک
موفق باشید