المساعد الشخصي الرقمي

مشاهدة النسخة كاملة : اتعلم کلمات فارسیه


حبیب عساکره
13-04-2012, 04:29 PM
إجلس= بنشين
أمس الأول= پريروز
أشعر بالصداع= سرم درد مي کند
دوار= سر گيجه
فم= دهان
فمک= دهانت
إفتح= بازکن
أري= ببينم
حيناً= گاهي
لسان= زبان
لسانک= زبانت
ألم في البطن= دل درد
إسمح= إجازه بده
ضغط الدم= فشار خون
أقيس= اندازه بگيرم
رجاءً= لطفاً
کم= آستين
إرفع= بالا بزن

************


الحوار: الجزء الاول.

محمد: سلام.
محمد: مرحباً.
خانم دکتر: سلام. بفرما بنشين. چه شده است؟
طبيبة: مرحبا. تفضل إجلس. ماذا حدث؟
محمد: از پريروز سرم درد مي کند. حالت تهوع هم دارم.
محمد: من أمس الأول أشعر بالصداع. لدي غثيان أيضاً.
خانم دکتر: آيا احساس سر گيجه هم مي کني؟
طبيبة: هل تشعر بالدّوار أيضاً؟
محمد: بله. گاهي احساس سرگيجه مي کنم.
محمد: نعم. أشعر بالدّوار حيناً.
خانم دکتر: دهانت را باز کن تا زبانت را ببينم. آيا احساس دل درد هم مي کني؟
طبيبة: إفتح فمک لأري لسانک. هل تشعر بألم في البطن أيضاً؟
محمد: نه احساس دل درد نمي کنم.
محمد: لا ، لا أشعر بألم في البطن.
خانم دکتر: اجازه بده فشار خونت را اندازه بگيرم. لطفاً آستينت را بالا بزن.
طبيبة: إسمح لي أن أقيس ضغط دمک. رجاء إرفع کمّک.
محمد: چشم. بفرما.
محمد: سمعاً. تفضّلي.

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:30 PM
بستان= باغ
مرقد= آرامگاه
تعلم= مي داني
أظنّ= فکر مي کنم
رسّام= نقاش
رسّامون= نقاشان
أفضل= بهترين
حوالي= حدود
ثمانون=80 هشتاد
قبل= پيش
توفّي= در گذشت
حداثة= نوجواني
ثمّ= سپس
من هناک= از آنج

*******

الحوار: الجزء الأول.

محمد: اين باغ بسيار زيباست. آرامگاه کمال الملک هم ديدني است.
محمد: هذا البستان جميل جدّاً. مرقد کمال الملک أيضاً ملفت.
علي: آيا مي داني کمال الملک که بود؟
علي: هل تعلم مَن کان کمال الملک؟
محمد: فکر مي کنم نقاش بوده. درست است؟
محمد: أظنّ أنّه کان رسّاماً. صحيح؟
علي: بله. او از بهترين نقاشان ايران بوده وحدود 80 سال پيش در گذشته است.
علي: نعم. انّه کان من أفضل رسّامي ايران وقد توفي قبل حوالي ثمانين عاماً.
محمد: آيا او اهل شهر نيشابور بوده؟
محمد: هل کان هو من أهالي مدينة نيشابور؟
علي: نه. کمال الملک کاشاني بوده ودر سن نوجواني به تهران، وبعد از آنجا به اروپا رفته است.
علي: لا. کان کمال الملک کاشانياً وذهب إلي طهران في سنّ الحداثة وثمّ ذهب من هناک إلي اوروبا.

*******


المفردات: الجزء الثاني

تعلّم= آموختن
فنّي= هنري
أصبح= شد
شيخوخة= پيري
آخر العمر= پايان عمر
هنا= اينجا
عاش= زندگي کرد
لوحة= تابلو
لوحات= تابلوها
متحف= موزه
متاحف= موزه ها
البلدان الأخري= کشورهاي ديگر

**********

الحوار: الجزء الثاني.

محمد: آيا کمال الملک براي آموختن نقاشي به اروپا رفت؟
محمد: هل ذهب کمال الملک إلي اوروبا لتعلّم الرسم؟
علي: بله، سپس به ايران بازگشت ومدير يک مدرسه هنري شد.
علي: نعم، ثمّ عاد إلي ايران وأصبح مديراً لمدرسة فنية
محمد: پس چرا آرامگاهش در نيشابور است؟محمد: فلماذا مرقده في نيشابور؟
علي: چون در سن پيري، به نيشابور آمد وتا پايان عمرش در اينجا زندگي کرد.
علي: لأنّه جاء إلي نيشابور في سنّ الشيخوخة وعاش هنا حتي آخر عمره.
محمد: آيا تابلوهايش هم در نيشابور است؟
محمد: هل لوحاته أيضاً في نيشابور؟
علي: نه. تابلوهايش در موزه هاي مختلف ايران وکشورهاي ديگر است.
علي: لا. لوحاته في مختلف متاحف ايران والبلدان الأخري.

*******

نستمع الآن إلي الحوار کاملاً باللغة الفارسية فقط.

محمد: اين باغ بسيار زيباست. آرامگاه کمال الملک هم ديدني است.
علي: آيا مي داني کمال الملک که بود؟
محمد: فکر مي کنم نقاش بوده. درست است؟
علي: بله. او از بهترين نقاشان ايران بوده وحدود 80 سال پيش در گذشته است.
محمد: آيا او اهل شهر نيشابور بوده؟
علي: نه. کمال الملک کاشاني بوده ودر سن نوجواني به تهران، وبعد از آنجا به اروپا رفته است.

*******


محمد: آيا کمال الملک براي آموختن نقاشي به اروپا رفت؟
علي: بله، سپس به ايران بازگشت ومدير يک مدرسه هنري شد.
محمد: پس چرا آرامگاهش در نيشابور است؟
علي: چون در سن پيري، به نيشابور آمد وتا پايان عمرش در اينجا زندگي کرد.
محمد: آيا تابلوهايش هم در نيشابور است؟
علي: نه. تابلوهايش در موزه هاي مختلف ايران وکشورهاي ديگر است.
http://www.yahosain.com/vb/images/buttons/quote.gif (http://www.yahosain.com/vb/newreply.php?do=newreply&p=1708307)

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:31 PM
هوا =الجو
خنک =بارد نسبياً
دلپذير =منعش
مي مانند =يبقون
مي مانند =يرغبون البقاء
چرا؟ =لماذا؟
چون=لأنّ
لذت مي برند =يستلذون
مي خواهند لذت ببرند =يريدون أن يستلذوا
مي رويم =نذهب
آرامگاه =مرقد
امامزاده=حفيد أحد الأئمة
دوست دارم=أحبّ

********



الحوار: الجزء الأول.

محمد: امروز صبح هوا سرد بود.
محمد: کان الجو بارداً صباح هذا اليوم.
علي: آره. صبح نيشابور خنک ودلپذير است. بعضي از مسافران دوست دارند شب در نيشابور بمانند.
علي: نعم. صباح نيشابور بارد نسبياً ومنعش. يحبّ بعض المسافرين أن يبقوا الليل في نيشابور.
محمد: چرا؟
محمد: لماذا؟
علي: چون مي خواهند از هواي صبح نيشابور لذت ببرند.
علي: لأنهم يريدون أن يستلذوا بجوّ صباح نيشابور.
محمد: امروز به کجا مي رويم؟
محمد: إلي أين نذهب اليوم؟
علي: براي ديدار از آرامگاه عطاّر وخياّم مي رويم.
علي: نذهب لزيارة مرقدي عطاّر والخيام.
محمد: خيلي خوب است. من اين دو شاعر ايراني را بسيار دوست دارم.
محمد: جميل جدّاً. أنا أحبّ هذين الشاعرين الايرانيين کثيراً.
علي: آرامگاه کمال الملک و يک امامزاده هم در آنجاست.
علي: هناک أيضاً مرقد کمال الملک وأحد أحفاد الأئمة.

********


المفردات: الجزء الثاني

آنجا =هناک
مي رويم =نذهب
دوست داري برويم =تحبّ أن نذهب
مسجد چوبي =مسجد خشبي
جا =مکان
جاها =أماکن
بسياري=کثير
دوربين =عدسة
دوربينت=عدستک
خريدي=إشتريتَ
مي خرم=أشتري

********


الحوار: الجزء الثاني.

محمد: بعد از ظهر چکار مي کنيم؟
محمد: ماذا نفعل بعد الظهر؟
علي: آيا دوست داري به مسجد چوبي برويم؟
علي: هل تحبّ أن نذهب إلي المسجد الخشبي؟
محمد: خوب است. اين شهر، جاهاي ديدني بسياري دارد.
محمد: جيدّ. لهذه المدينة أماکن ملفتة کثيرة.
علي: چون خيلي قديمي است. آيا براي دوربينت فيلم خريدي؟
علي: لأنّها قديمة جدّاً. هل اشتريت فيلماً لعدستک؟
محمد: نه. امروز مي خرم.
محمد: لا. أشتري اليوم.

********


ندعوکم الآن أعزاءنا المستمعين إلي أن تستمعوا معنا إلي الحوار کاملاً وباللغة الفارسية فقط.

محمد: امروز صبح هوا سرد بود.
علي: آره. صبح نيشابور خنک ودلپذير است. بعضي از مسافران دوست دارند شب در نيشابور بمانند.
محمد: چرا؟
علي: چون مي خواهند از هواي صبح نيشابور لذت ببرند.
محمد: امروز به کجا مي رويم؟
علي: براي ديدار از آرامگاه عطاّر وخياّم مي رويم.
محمد: خيلي خوب است. من اين دو شاعر ايراني را بسيار دوست دارم.
علي: آرامگاه کمال الملک و يک امامزاده هم در آنجاست.

********


محمد: بعد از ظهر چکار مي کنيم؟
علي: آيا دوست داري به مسجد چوبي برويم؟
محمد: خوب است. اين شهر، جاهاي ديدني بسياري دارد.
علي: چون خيلي قديمي است. آيا براي دوربينت فيلم خريدي؟
محمد: نه. امروز مي خرم.

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:31 PM
المفردات: الجزء الاول

من خوشحالم =أنا مسرور
سفر مي کنم =أسافر
جا =مکان
جاها =أماکن
مي بينيم =نشاهد
مي توانيم ببينيم =نستطيع أن نشاهد
کمي کويري =صحراوي قليلاً
مسجدها =مساجد
رستورانها =مطاعم
چون =لأنّ
ماشين =سيارة
ماشين ها =سيارات
تردد مي کنند =يترددون
مي رسيم =نصل
حدود=حوالي

********



الحوار: الجزء الأول.

محمد: من خوشحالم که با اتوبوس سفر مي کنم. مي توانيم روستاها وجاهاي زيبا را ببينيم.
محمد: أنا مسرور لأني أسافر بالباص ونستطيع أن نشاهد القري والأماکن الجميله.
علي: بله. جاده ي تهران- نيشابور قشنگ است. ولي کمي کويري است.
علي: نعم. طريق طهران- نيشابور جميلة. لکنّها صحراوية قليلاً.
محمد: مسجدها ورستورانهاي زيادي در اين جاده مي بينم.
محمد: أشاهد مساجد ومطاعم کثيرة في هذا الطريق.
علي: درست است. مساجد ورستورانهاي زيادي در مسير هست. چون ماشينهاي زيادي در اين جاده تردد مي کنند.
علي: صحيح. توجد مساجد ومطاعم کثيرة في الطريق. لأنّ سيارات کثيرة تتردد ، في هذا الطريق.
محمد: آيا بعد از ظهر به نيشابور مي رسيم؟
محمد: هل نصل نيشابور بعد الظهر؟
علي: بله. حدود ساعت 3 .
علي: نعم. حوالي الساعة الثالثة.

********


المفردات: الجزء الثاني

مي توانيم برويم = نستطيع أن نذهب
هتل=فندق
استراحت مي کنيم =نستريح
کمي =قليلاً
گردش مي کنيم =نتجوّل
بهترين =أفضل
سوغات =هديّة
چيست؟=ما هو؟
سنگ =حجر
فيروزه =فيروز
گران=غالي
نسبتاً =نسبياً
ارزان=رخيص
دوست دارم =أحبّ
انگشتر =خاتم
مي خرم=أشتري
دوست دارم بخرم=أحبّ أن أشتري

********


الحوار: الجزء الثاني.

محمد: آيا مي توانيم امشب به بازار ومسجد جامع نيشابور برويم.
محمد: هل نستطيع أن نذهب هذه الليلة إلي سوق نيشابور والمسجد الجامع؟
علي: حتماً. أول در هتل استراحت مي کنيم. بعد براي نماز به مسجد جامع مي رويم وکمي هم در بازار گردش مي کنيم.
علي: حتماً. نستريح أولاً في الفندق. ثمّ نذهب إلي المسجد الجامع لأداء الصلاة ونتجّول قليلاً أيضاً في السوق.
محمد: بهترين سوغات نيشابور چيست؟
محمد: ما هي أفضل هدية تؤخذ من نيشابور؟
علي: سنگ فيروزه. فيروزه نيشابور بهترين فيروزه دنياست.
علي: حجر الفيروز. فيروز نيشابور أفضل فيروز في العالم
محمد: فيروزه خيلي گران است؟محمد: الفيروز.. غال جداً؟
علي: نه، اين سنگ آبي زيبا، نسبتاً ارزان است.
علي: لا. هذا الحجر الأزرق الجميل، رخيص نسبياً.
محمد: خيلي دوست دارم يک انگشتر فيروزه بخرم.
محمد: أحبّ کثيراً أن أشتري خاتم فيروز.

********


نستمع الآن إلي کامل الحوار باللغة الفارسية.

محمد: من خوشحالم که با اتوبوس سفر مي کنم. مي توانيم روستاها وجاهاي زيبا را ببينيم.
علي: بله. جاده ي تهران- نيشابور قشنگ است. ولي کمي کويري است.
محمد: مسجدها ورستورانهاي زيادي در اين جاده مي بينم.
علي: درست است. مساجد ورستورانهاي زيادي در مسير هست. چون ماشينهاي زيادي در اين جاده تردد مي کنند.
محمد: آيا بعد از ظهر به نيشابور مي رسيم؟
علي: بله. حدود ساعت 3 .

********


محمد: آيا مي توانيم امشب به بازار ومسجد جامع نيشابور برويم.
علي: حتماً. أول در هتل استراحت مي کنيم. بعد براي نماز به مسجد جامع مي رويم وکمي هم در بازار گردش مي کنيم.
محمد: بهترين سوغات نيشابور چيست؟
علي: سنگ فيروزه. فيروزه نيشابور بهترين فيروزه دنياست.
محمد: فيروزه خيلي گران است؟
علي: نه، اين سنگ آبي زيبا، نسبتاً ارزان است.
محمد: خيلي دوست دارم يک انگشتر فيروزه بخرم.

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:32 PM
المفردات: الجزء الاول


مي داني= تعلم
مي دانم = أعلم
ايرانيها = الايرانيون
دوست دارند = يحبّون
وقتي = حينما
بر مي گردد = يعود
فاميل = أقارب
مي روند = يذهبون
رفتن = ذهاب
برگشتن= عودة
خانواده= أسرة
مي کشند= يذبحون
قرباني= قربان

*********


إذن نستمع الآن إلي الجزء الأول من الحوار.

حميد: مي داني که سفر حج براي ايرانيها خيلي مهم است.
حميد: تعلم أن السفر للحج مهم جداً للإيرانيين.
محمد: بله. مي دانم که ايرانيها سفر حج را دوست دارند.
محمد: نعم أعلم أنّ الايرانيين يحبّون السفر للحج
حميد: وقتي حاجي از مکه بر مي گردد، فاميل و دوستانش به فرودگاه مي روند.حميد: حينما يعود الحاج من مکة، يذهب أقاربه و أصدقاوه إلي المطار.
محمد: پس هم براي رفتن حاجي و هم براي برگشتن او به فرودگاه مي روند. درست است؟
محمد: إذن يذهبون إلي المطار عند ذهاب الحاج و عند عودته أيضاً. صحيح؟
حميد: بله. وقتي حاجي به خانه اش مي رسد، برايش گوسفند مي کشند.
حميد: نعم. حينما يصل الحاج إلي بيته، يذبحون له خروفاً.
محمد: چه کساني اين کار را مي کنند؟
محمد: من الذين يفعلون ذلک؟
حميد: افراد خانواده و فاميل براي حاجي گوسفند مي خرند و آن را قرباني مي کنند.
حميد: أفراد الأسرة و الأقرباء يشترون للحاج خروفاً و يذبحونه قرباناً.

*********



المفردات: الجزء الثاني

گذشت = مرّ
معلوم مي شود = يتـّضح
بعد از =بعد
شلوغ =مزدحم
يکي دو هفته =أسبوع أو أسبوعان
مهمان=ضيف
مهماني=وليمة- ضيافة
شام=عشاء
ناهار=غداء
دعوت مي کنند= يدعون

*********


والآن الجزء الثاني من الحوار.

محمد: آنچه گذشت معلوم مي شود که همه به ديدن حاجي مي روند. درست است؟
محمد: يتـّضح: مماّ مرّ أنّ الکلّ يذهبون لزيارة الحاج. صحيح؟
حميد: بله. همه دوستان و فاميل به ديدن حاجي مي روند.
حميد: نعم. کلّ الأصدقاء والأقرباء يذهبون لزيارة الحاج.
محمد: پس بعد از سفر حج، خانه حاجي خيلي شلوغ مي شود.
محمد: إذن بعد السفر للحج، يصبح بيت الحاج مزدحماً جداً.
حميد: بله. او يکي دو هفته مهمان دارد.
حميد: نعم. له ضيوف لأسبوع أو أسبوعين.
محمد: آيا مهماني رسمي هم دارد؟
محمد: هل له ضيافة رسمية أيضاً؟
حميد: بله. چند روز پس از بازگشت، حاجي همه را براي مهماني شام يا ناهار دعوت مي کند.
حميد: نعم. بعد عدة أيام من العودة، يدعو الحاج الجميع لوليمة عشاء أو غداء.

*********


الآن نعود ونستمع مرة أخري إلي الحوار کاملاً لکن باللغة الفارسية فقط.

حميد: مي داني که سفر حج براي ايرانيها خيلي مهم است.
محمد: بله. مي دانم که ايرانيها سفر حج را دوست دارند.
حميد: وقتي حاجي از مکه بر مي گردد، فاميل و دوستانش به فرودگاه مي روند.
محمد: پس هم براي رفتن حاجي و هم براي برگشتن او به فرودگاه مي روند. درست است؟
حميد: بله. وقتي حاجي به خانه اش مي رسد، برايش گوسفند مي کشند.
محمد: چه کساني اين کار را مي کنند؟
حميد: افراد خانواده و فاميل براي حاجي گوسفند مي خرند و آن را قرباني مي کنند.

*********


محمد: آنچه گذشت معلوم مي شود که همه به ديدن حاجي مي روند. درست است؟
حميد: بله. همه دوستان و فاميل به ديدن حاجي مي روند.
محمد: پس بعد از سفر حج، خانه حاجي خيلي شلوغ مي شود.
حميد: بله. او يکي دو هفته مهمان دارد.
محمد: آيا مهماني رسمي هم دارد؟
حميد: بله. چند روز پس از بازگشت، حاجي همه را براي مهماني شام يا ناهار دعوت مي کند.

http://www.yahosain.com/vb/images/buttons/quote.gif (http://www.yahosain.com/vb/newreply.php?do=newreply&p=1708313)

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:33 PM
المفردات: الجزء الاول

ديشب = ليلة أمس
تلفن کردم = إتصلت هاتفياً
رفتي = ذهبت
فرودگاه = مطار
مي روند = يذهبون
مي خواستند بروند = أرادوا أن يذهبوا
حاجي = حاج
چرا؟ لماذا
چند روز = عدة أيام
آمدند= جاءوا
خداحافظي = توديع
خدا حافظي کردند = ودعّوا
رفتيم = ذهبنا
فاميل= أقارب
خانواده = أسرة
معمول = عادة

**********


کان هذا الجزء الأول من المفردات، والآن نستمع إلي الجزء الأول من الحوار.

محمد: ديشب کجا بودي؟ تلفن کردم در خانه نبودي.
محمد: أين کنتَ ليلة أمس؟ إتصلتُ هاتفياً ما کنتَ في البيت.
حميد: ديشب به فرودگاه رفتم. پدر ومادر سعيد مي خواستند به مکه بروند.
حميد: ليلة أمس ذهبت إلي المطار. والد سعيد ووالدته أرادا الذهاب إلي مکة.
محمد: خوب! تو چرا به فرودگاه رفتي؟
محمد: حسناً! أنتَ لماذا ذهبتَ إلي المطار؟
حميد: آنها چند روز قبل به خانه ما آمدند وخداحافظي کردند وديشب ما با آنها به فرودگاه رفتيم.
حميد: هم جاءوا إلي بيتنا قبل عدة أيام وودّعونا وليلة أمس نحن ذهبنا معهم إلي المطار.
محمد: آيا همه براي خداحافظي با حاجي به فرودگاه مي روند؟
محمد: هل يذهب الجميع الي المطار لتوديع الحاج؟
حميد: معمولاً دوستان وفاميل براي خداحافظي به خانه حاجي يا فرودگاه مي روند.
حميد: عادة يذهب الأصدقاء والأقارب الي بيت الحاج أو المطار للتوديع.

**********


المفردات: الجزء الثاني

قبل از = قبل
آداب = تقاليد
يکي = أحد
بدرقه = توديع
بعد از = بعد
سه روز = ثلاثة أيام
آش = شوربة
آش مي پزند = يطبخون الشوربة
توزيع مي کنند = يوزّعون
ديگران = آخرون
برگردد = يعود

**********



الحوار: الجزء الثاني.

محمد: پس ايرانيها، قبل ازسفر حج، آداب خاصي دارند.
محمد: إذن للإيرانيين تقاليد خاصة قبل سفر الحج.
حميد: بله. يکي از اين آداب، خداحافظي است.
حميد: نعم. أحد هذه التقاليد هو التوديع.
محمد: آيا براي خداحافظي آداب خاصي دارند؟
محمد: هل لهم تقاليد خاصة للتوديع؟
حميد: بله. آنها با أشعار عرفاني وصلوات، حاجي را بدرقه مي کنند.
حميد: نعم. هم يودّعون الحاج بأشعار عرفانية والصلوة علي النبيّ وآله.
محمد: جالب است.
محمد: رائع.
حميد: سه روز بعد از سفر حاجي نيز خانواده اش آش مي پزند وبين مردم توزيع مي کنند تا به سلامت بر گردد.
حميد: بعد ثلاثة أيام من سفر الحاج أيضاً تطبخ أسرته الشوربة وتوزعها علي الناس ليعود بسلام.
محمد: پس احتمالاً بعد از سفر حج هم آداب جالبي داريد.
محمد: إذن لکم احتمالاً تقاليد رائعة بعد سفر الحج أيضاً.
حميد: بله، همين طور است.
حميد: نعم، کذلک.

**********


إعادة لکامل الحوار بالفارسية فقط.

محمد: ديشب کجا بودي؟ تلفن کردم در خانه نبودي.
حميد: ديشب به فرودگاه رفتم. پدر ومادر سعيد مي خواستند به مکه بروند.
محمد: خوب! تو چرا به فرودگاه رفتي؟
حميد: آنها چند روز قبل به خانه ما آمدند وخداحافظي کردند وديشب ما با آنها به فرودگاه رفتيم.
محمد: آيا همه براي خداحافظي با حاجي به فرودگاه مي روند؟
حميد: معمولاً دوستان وفاميل براي خداحافظي به خانه حاجي يا فرودگاه مي روند.

**********


محمد: پس ايرانيها، قبل ازسفر حج، آداب خاصي دارند.
حميد: بله. يکي از اين آداب، خداحافظي است.
محمد: آيا براي خداحافظي آداب خاصي دارند؟
حميد: بله. آنها با أشعار عرفاني وصلوات، حاجي را بدرقه مي کنند.
محمد: جالب است.
حميد: سه روز بعد از سفر حاجي نيز خانواده اش آش مي پزند وبين مردم توزيع مي کنند تا به سلامت بر گردد.
محمد: پس احتمالاً بعد از سفر حج هم آداب جالبي داريد.
حميد: بله، همين طور است.

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:33 PM
المفردات: الجزء الاول

خوش به حالت = هنيئاً لک
اينجا = هذا المکان
تابستان = صيف
زمستان = شتاء
سرد = بارد
قـُله = قمة
صعود کرده اي = سبق أن صعدت
چقدر؟ما؟
وقتي= عندما
جوان = شاب
دوستان = أصدقاء
دوستانم = أصدقائي
يک بار = مرة واحدة
درياچه = بحيرة

********


الحوار: الجزء الاول

محمد: خوش به حالتان! روستاي شما بسيار زيباست.
محمد: هنيئاً لکم! قريتکم جميلة جداً.
پدر بزرگ: اينجا در تابستان خيلي قشنگ است، ولي در زمستان خيلي سرد است.
الجدّ: هذا المکان جميل جداً في الصيف، لکنهّ بارد جداً في الشتاء.
محمد: آيا به قله سبلان صعود کرده اي؟ اين قله چقدر زيباست!
محمد: هل سبق أن صعدت إلي قمة سبلان؟ ما أجمل هذه القمة!
پدربزرگ: وقتي جوان بودم، با دوستانم يک بار به درياچه رفتم.
الجدّ: عندما کنت شاباً، ذهبتُ مع أصدقائي مرة واحدة إلي البحيرة.
محمد: درياچه کجاست؟
محمد: أين البحيرة؟
پدر بزرگ: کوه سبلان يک کوه آتشفشاني است ودر قله آن يک درياچه هست.
الجدّ: جبل سبلان جبل برکاني وتوجد علي قمته بحيرة.
محمد: خيلي عالي است. پس تو ورزشکار بودي؟
محمد: رائع جداً. إذن أنت کنت رياضياً؟
پدر بزرگ: بله. من الآن هم ورزش مي کنم وبه چشمه آب گرم شابيل مي روم.
الجدّ: نعم. أنا أمارس الرياضة الآن أيضاً وأذهب إلي ينبوع الماء الحار في شابيل.

********


المفردات: الجزء الثاني

کجا؟ أين؟
چند ؟ کم؟
توريست = سائح
اينها = هولاء
تفريح = تنزّه
کوهنوردي = تسلّق الجبال
شنيدم = سمعتُ
دور = بعيد
مي آيند = يأتون
با هم = معاً
برويد = إذهبوا
مي رويم = نذهب

********


نستمع الآن إلي الحوار، الجزء الثاني.

محمد: شنيدم چند چشمه آب گرم در شهر سرعين هست.
محمد: سمعتُ أنه توجد في مدينة سرعين عدة ينابيع للماء الحار.
پدر بزرگ: بله. در سرعين وهم در اين روستا چند چشمه آب گرم هست.
چشمه هاي آب گرم شابيل خيلي دور نيست.
الجدّ: نعم. توجد في سرعين وفي هذه القرية أيضاً عدة ينابيع للماء الحار.
ينابيع الماء الحار في شابيل ليست بعيده جداً.
محمد: در اينجا مسافر وتوريست زياد هست. آيا اينها براي تفريح وکوهنوردي مي آيند؟
محمد: هنا مسافرون وسياح کثيرون. هل هولاء يأتون للتنزّه وتسلّق الجبال؟
پدر بزرگ: بله. سبلان وچشمه هاي آب گرم اينجا خيلي معروف است. با هم به چشمه هاي آب گرم هم برويد.
الجدّ: نعم. سبلان وينابيع الماء الحار هنا معروفة جداً. إذهبوا معاً إلي ينابيع الماء الحار أيضاً.
محمد: حتماً من وسعيد وعلي به چشمه هاي آب گرم مي رويم.
محمد: حتماً أنا وسعيد وعلي نذهب إلي ينابيع الماء الحار.

********


والآن نستمع إلي کامل الحوار بالفارسية فقط.

محمد: خوش به حالتان! روستاي شما بسيار زيباست.
پدر بزرگ: اينجا در تابستان خيلي قشنگ است، ولي در زمستان خيلي سرد است.
محمد: آيا به قله سبلان صعود کرده اي؟ اين قله چقدر زيباست!
پدربزرگ: وقتي جوان بودم، با دوستانم يک بار به درياچه رفتم.
محمد: درياچه کجاست؟
پدر بزرگ: کوه سبلان يک کوه آتشفشاني است ودر قله آن يک درياچه هست.
محمد: خيلي عالي است. پس تو ورزشکار بودي؟
پدر بزرگ: بله. من الآن هم ورزش مي کنم وبه چشمه آب گرم شابيل مي روم.

********


محمد: شنيدم چند چشمه آب گرم در شهر سرعين هست.
پدر بزرگ: بله. در سرعين وهم در اين روستا چند چشمه آب گرم هست.
چشمه هاي آب گرم شابيل خيلي دور نيست.
محمد: در اينجا مسافر وتوريست زياد هست. آيا اينها براي تفريح وکوهنوردي مي آيند؟
پدر بزرگ: بله. سبلان وچشمه هاي آب گرم اينجا خيلي معروف است. با هم به چشمه هاي آب گرم هم برويد.
محمد: حتماً من وسعيد وعلي به چشمه هاي آب گرم مي رويم.

http://www.yahosain.com/vb/images/buttons/quote.gif (http://www.yahosain.com/vb/newreply.php?do=newreply&p=1708318)

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:34 PM
المفردات: الجزء الاول

اينجا= هنا
فکر مي کردم = کنتُ أظنّ
شهر = مدينة
کوچک = صغير
بزرگ = کبير
مرکز استان = مرکز المحافظة
به کجا؟ إلي أين؟
هتل = فندق
امروز = اليوم
مي مانيم = نبقي
فردا = غداً
خانه = بيت
پدر بزرگ = جد
روستا = قرية

***********


ونستمع الآن إلي الجزء الأول من الحوار:

سعيد: به اردبيل رسيديم. اينجا شهر اردبيل است.
سعيد: وصلنا الي أردبيل. هنا مدينة أردبيل.
محمد: فکر مي کردم اردبيل شهر کوچکي است. اما آن شهر بزرگ وزيبايي است.
محمد: کنتُ أظنّ أنّ اردبيل مدينة صغيرة. لکنّها مدينة کبيرة وجميلة.
سعيد: بله. شهر اردبيل مرکز استان اردبيل است.
سعيد: نعم. مدينة أردبيل هي مرکز محافظة اردبيل.
محمد: الآن به کجا مي رويم؟ به هتل؟
محمد: إلي أين نذهب الآن؟ إلي الفندق؟
سعيد: آره. امروز در اردبيل مي مانيم وفردا صبح به لاهرود مي رويم.
سعيد: نعم. اليوم نبقي في أردبيل وغداً صباحاً نذهب إلي لاهرود.
محمد: آيا خانه ي علي در لاهرود است؟
محمد: هل بيت عليّ في لاهرود؟
سعيد: نه. خانه پدربزرگ علي در لاهرود است. لاهرود روستاي بزرگي است.
سعيد: لا. بيت جدّ علي في لاهرود. لاهرود قرية کبيرة.

***********


المفردات: الجزء الثاني

مي بينيم = نشاهد
مي توانيم ببينيم = نستطيع أن نشاهد
قله = قمة
کوه = جبل
کوهنورد = متسلق الجبال
کوهنوردها = متسلّقو الجبال
سرد = بارد
سردتر = أبرد
داريم = لدينا
تقريبا خنک = بارد نسبياً
مي توانند صحبت کنند = يستطيعون أن يتکلموا
مي توانيم صحبت کنيم = نستطيع أن نتکلم

***********


نتابع الآن الحوار بين محمد وسعيد.

محمد: آيا مي توانيم از لاهرود قله کوه سبلان را ببينيم؟
محمد: هل نستطيع أن نشاهد من لاهرود قمة جبل سبلان؟
سعيد: البته. کوهنوردها هم از لاهرود به قله سبلان مي روند.
سعيد: طبعاً. متسلقو الجبال أيضاً يذهبون من لاهرود إلي قمة سبلان.
محمد: پس فکر مي کنم لاهرود از اردبيل سردتر است.
محمد: إذن أظنّ أنّ لاهرود أبرد من أردبيل.
سعيد: بله. ولي ما که لباس مناسب داريم. در آنجا هواي خنک ومزرعه هاي قشنگ وجود دارد.
سعيد: نعم. ولکن لدينا ملابس مناسبة. هناک الجو بارد نسبياً وتوجد مزارع جميلة.
محمد: آيا مردم آنجا مي توانند فارسي صحبت کنند؟
محمد: هل يستطيع الناس هناک أن يتکلموا الفارسية؟
سعيد: بله. مردم آنجا به فارسي وترکي صحبت مي کنند. ما مي توانيم با آنها فارسي صحبت کنيم.
سعيد: نعم. الناس هناک يتکلمون الفارسية والترکية. نحن نستطيع أن نتکلم معهم بالفارسية.

***********



نستمع مرة أخري إلي الحوار الکامل باللغة الفارسية.

سعيد: به اردبيل رسيديم. اينجا شهر اردبيل است.
محمد: فکر مي کردم اردبيل شهر کوچکي است. اما آن شهر بزرگ وزيبايي است.
سعيد: بله. شهر اردبيل مرکز استان اردبيل است.
محمد: الآن به کجا مي رويم؟ به هتل؟
سعيد: آره. امروز در اردبيل مي مانيم وفردا صبح به لاهرود مي رويم.
محمد: آيا خانه ي علي در لاهرود است؟
سعيد: نه. خانه پدربزرگ علي در لاهرود است. لاهرود روستاي بزرگي است.

***********



محمد: آيا مي توانيم از لاهرود قله کوه سبلان را ببينيم؟
سعيد: البته. کوهنوردها هم از لاهرود به قله سبلان مي روند.
محمد: پس فکر مي کنم لاهرود از اردبيل سردتر است.
سعيد: بله. ولي ما که لباس مناسب داريم. در آنجا هواي خنک ومزرعه هاي قشنگ وجود دارد.
محمد: آيا مردم آنجا مي توانند فارسي صحبت کنند؟
سعيد: بله. مردم آنجا به فارسي وترکي صحبت مي کنند. ما مي توانيم با آنها فارسي صحبت کنيم.

http://www.yahosain.com/vb/images/buttons/quote.gif (http://www.yahosain.com/vb/newreply.php?do=newreply&p=1708319)

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:36 PM
المفردات: الجزء الاول

دو طرف = جانبان
جاده = طريق
جنگل = الغابة
جنگلها = غابات
اينجا= هنا
دوست دارم = أحبّ
کي؟متي؟
مي رسيم = نصل
ساعت پنج = الساعة الخامسة
خسته شدي = تعبتَ
خسته نمي شوم = لا أتعبُ
سرسبز = أرض خضراء
هواي خنک = جو لطيف
خنکتر = أبرد قليلاً، ألطف
به هم = ببعض
نزديک = قريب
نزديکتر = أقرب
شهر= مدينة
شهرها = مدن

************


تعلّمنا الجزء الأول من المفردات والآن إلي الجزء الأول من الحوار.

محمد: چه جالب! در دو طرف جاده يا مزرعه است يا جنگل.
محمد: ما أروعه! علي جانبي الطريق إمّا مزرعة أوغابة.
سعيد: آره. من جنگلهاي اينجا را خيلي دوست دارم.
سعيد: نعم. أنا أحبّ الغابات هنا کثيراً.
محمد: کي به اردبيل مي رسيم؟
محمد: متي نصل أردبيل؟
سعيد: ساعت پنج. آيا خسته شدي؟
سعيد: الساعة الخامسة. هل تعبتَ؟
محمد: نه. اينجا زمين بسيار زيبا وسرسبز است. خسته نمي شوم.
محمد: لا. هذه الأرض جميل جداً وخضراء. لا أتعبُ.
سعيد: بله. اينجا سرسبز تر از تهران است وهوا هم خنکتر ولطيف تر است.
سعيد: نعم. هذا المکان أکثر خضاراً من طهران والجو أيضاً أبرد قليلاً وألطف.
محمد: اينجا شهرها به هم نزديکترند.
محمد: المدن في هذا المکان أقرب من بعضها.

************


المفردات: الجزء الثاني

به خاطر = بسبب
هواي خوب = جو لطيف
روستا = قرية
روستاها = قري
زياد = کثير
ببين = أنظر
گاو = بقرة
گاوها = البقر
گوسفند = خروف
گوسفندها = خرفان
مي بينم = أري
دامداري = تربية المواشي
کار = مهنة
فکر مي کنم = أظنّ
همين طور = کذلک
سنتي = تقليدي
مدرن = حديث
داريم = لنا

************


ندعوکم الآن إلي متابعة الجزء الثاني من الحوار.

سعيد: به خاطر هواي خوب، شهرها وروستا هاي زيادي در اينجا هست.
سعيد: بسبب الجو اللطيف، توجد هنا مدن وقري کثيرة.
محمد: آنجا را ببين! گاوها وگوسفندهاي زيادي نزديک جاده هستند.
محمد: أنظر هناک! توجد بقرات وخرفان کثيره قرب الطريق.
سعيد: دامداري يک کار مهم براي اهالي روستاهاست.
سعيد: تربية المواشي مهنة مهمة لأهالي القري.
محمد: آيا اين گاوها وگوسفندها مال اهالي همين منطقه هستند؟
محمد: هل هذه البقرات والخرفان هي لأهالي نفس هذه المنطقة؟
سعيد: بله. فکر مي کنم همين طور است.
سعيد: نعم. أظنّ کذلک.
محمد: آيا دامداري در ايران سنتي است؟
محمد: هل تربية المواشي تقليدية في ايران؟
سعيد: مردم روستا ها، گاو وگوسفند دارند. ولي مزارع دامداري مدرن هم داريم.
سعيد: لأبناء القري، بقرات وخرفان. لکن لنا مزارع حديثة أيضاً لتربية المواشي.

************


نستمع الآن إلي الحوار ثانية باللغة الفارسية.

سعيد: به خاطر هواي خوب، شهرها وروستا هاي زيادي در اينجا هست.
محمد: آنجا را ببين! گاوها وگوسفندهاي زيادي نزديک جاده هستند.
سعيد: دامداري يک کار مهم براي اهالي روستاهاست.
محمد: آيا اين گاوها وگوسفندها مال اهالي همين منطقه هستند؟
سعيد: بله. فکر مي کنم همين طور است.
محمد: آيا دامداري در ايران سنتي است؟
سعيد: مردم روستا ها، گاو وگوسفند دارند. ولي مزارع دامداري مدرن هم داريم.

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:38 PM
المفردات: الجزء الاول

مي خواهم بروم =أريد أن أذهب
خوش به حالت = هنيئاً لک
التماس دعا = أسألک الدعاء
محتاجيم به دعا = نحن بحاجة إلي الدعاء
چه مي گويند؟ ماذا يقولون؟
مي گوييم = نقول
پس = إذن

***********


إذن نستمع إلي الحوار أولاً بين محمد وعلي.

محمد: فردا مي خواهم با سعيد به مسجد جمکران بروم.
محمد: غداً ... أريد أن أذهب مع سعيد الي مسجد جمکران.
علي: خوش به حالت. التماس دعا.
علي: هنيئاً لک. أسألک الدعاء.
محمد: ايرانيها در جواب التماس دعا چه مي گويند؟
محمد: ماذا يقول الإيرانيون في جواب أسألک الدعاء؟
علي: مي گوييم محتاجيم به دعا.
علي: نقول نحن بحاجة إلي الدعاء.
محمد: پس ... محتاجيم به دعا.
محمد: إذن ... نحن بحاجة إلي الدعاء.

***********


والآن نستمع إلي الحوار بين محمد وعلي مرة أخري لکن بالفارسية فقط.

محمد: فردا مي خواهم با سعيد به مسجد جمکران بروم.
علي: خوش به حالت. التماس دعا.
محمد: ايرانيها در جواب التماس دعا چه مي گويند؟
علي: مي گوييم محتاجيم به دعا.
محمد: پس ... محتاجيم به دعا.

***********


المفردات: الجزء الثاني

گنبد = قبة
آبي = أزرق
شلوغ = مزدحم
سه شنبه = الثلاثاء
مردم = الناس
شهر = مدينة
مي آيند = يأتون
اينجا = هنا
ماشين = سيارة
ماشين را پارک مي کني = ترکن السيارة
سمت = جهة
راست = يمين
خيابان = شارع
ماشين را پارک مي کنم = أرکن السيارة
کي؟ متي؟
شروع مي شود = يبدأ
نماز خواندن = إقامة الصلاة
وقت داريم = لدينا وقت
نيم ساعت = نصف ساعة
ديگر= آخر

***********


نعود إلي الحوار وهذه المرة بين محمد وسعيد.

محمد: آيا آن گنبد مسجد جمکران است؟
محمد: هل تلک القبة قبة مسجد جمکران؟
سعيد: بله. آن گنبد آبي وزيباي مسجد جمکران است.
سعيد: نعم. تلک القبة الزرقاء والجميلة هي قبة مسجد جمکران.
محمد: چه مسجد بزرگي است! خيلي هم شلوغ است.
محمد: ما أکبر هذا المسجد! مزدحم جداً أيضاً.
سعيد: بله. سه شنبه ها، مردم زيادي از شهرهاي قم وتهران به اينجا مي آيند.
سعيد: نعم. أيام الثلاثاء، يأتي الي هنا کثير من الناس من مدينة قم وطهران.
محمد: خيلي شلوغ است. ماشين را کجا پارک مي کني.
محمد: مزدحم جداً. أين ترکنُ السيارة؟
سعيد: در سمت راست، در آن خيابان ماشين را پارک مي کنم؟
سعيد: في الجهة اليمني، في ذلک الشارع أرکن السيارة.
محمد: مراسم دعا کي شروع مي شود؟
محمد: متي تبدأ مراسم الدعاء؟
سعيد: نيم ساعت بعد. براي نماز خواندن وقت داريم.
سعيد: بعد نصف ساعة. لدنيا وقت لإقامة الصلاة.

***********


نستمع مرة اخري إلي الحوار بالفارسية فقط.
محمد: آيا آن گنبد مسجد جمکران است؟
سعيد: بله. آن گنبد آبي وزيباي مسجد جمکران است.
محمد: چه مسجد بزرگي است! خيلي هم شلوغ است.
سعيد: بله. سه شنبه ها، مردم زيادي از شهرهاي قم وتهران به اينجا مي آيند.
محمد: خيلي شلوغ است. ماشين را کجا پارک مي کني.
سعيد: در سمت راست، در آن خيابان ماشين را پارک مي کنم؟
محمد: مراسم دعا کي شروع مي شود؟
سعيد: نيم ساعت بعد. براي نماز خواندن وقت داريم.

http://www.yahosain.com/vb/images/buttons/quote.gif (http://www.yahosain.com/vb/newreply.php?do=newreply&p=1708323)

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:40 PM
المفردات: الجزء الاول

خوب! = حسناً!
گفتي = قلتَ
برجها = أبراج
بلند = عالي
برايت = بالنسبة إليک
بزرگراه = الطريق السريع
بزرگراه ها = الطرق السريعة
مدرن = حديث
پارک = حديقة
پارکها = حدائق
شايد = ربما
منظورت اين است که = تقصد أنّ
دوست دارم = أحبّ
آنجا = ذلک المکان
درخت = شجرة
درختها= اشجار
گل = وردة
گلها = ورود
معمولا= ًعادة
پر از = مليء ب
پل = جسر
پلها = جسور
مهندسان = مهندسون
درست کرده اند = قد أنشأوا

********


تعلمنا المفردات والآن الي الجزء الأول من الحوار.

علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟
علي: حسناً! قلت أبراج طهران العالية رائعة بالنسبة اليک. ما هي الأشياء الاخري الرائعة بالنسبة لک؟
محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند.
محمد: طرق طهران السريعة وحدائقها أيضاً جميلة وحديثة.
علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست.
علي: ربما تقصد طريق "مُدرّس" السريع، أطراف طريق "مُدرّس" السريع جميلة جداً.
محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد.
محمد: نعم.أنا أحبّ ذلک المکان کثيراً. فيه أشجار وورود جميلة.
علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است.
علي: عادة جانبا طرق طهران السريعة ملئية بالأشجار والورود.
محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند.
محمد: لهذه الطرق السريعة جسور ضخمة أيضاً.
علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند.
علي: نعم، المهندسون الايرانيون أنشأوا طرقاً سريعة وجسوراً کثيرة خلال الاعوام العشرين الأخيرة.

********

المفردات: الجزء الثاني

کمک = مساعدة
خارجي ها = الأجانب
بيشتر= أغلب
چيزها = أشياء
توليد مي کنند = ينتجون
مي سازند = يصنعون
وجود دارد = يوجد
پيشرفته = متطور
زياد = کثير
هشت = ثمانية
زندگي مي کنند = يعيشون
هنوز= مازال
ساخت = صنع
در دست ساخت = قيد الإنشاء

********

الجزء الثاني من الحوار.

محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟
محمد: يعني أنشأها المهندسون الايرانيون؟ بدون مساعدة الأجانب؟
علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند.
علي: نعم، الايرانيون ينتجون ويصنعون أغلب الأشياء بأنفسهم.
محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟
محمد: هل توجد في المدن الايرانية الاخري طرق سريعة وجسور ضخمة؟
علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند.
علي: طبعاً. المدن الايرانية الکبري منظورة مثل طهران.
محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند.
محمد: هذا جيد. ولابدّ أن تکون للمدن الکبري مثل طهران واصفهان جسور وطرق سريعة کثيرة.
علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است.
علي: نعم. يعيش في طهران ثمانية ملايين نسمة. وما زالت هناک طرق سريعة کثيرة قيد الإنشاء.

********


نستمع مرة اخري للحوار باللغة الفارسية.

علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟
محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند.
علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست.
محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد.
علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است.
محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند.
علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند.

********


محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟
علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند.
محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟
علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند.
محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند.
علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است

http://www.yahosain.com/vb/images/buttons/quote.gif (http://www.yahosain.com/vb/newreply.php?do=newreply&p=1708325)

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:41 PM
المفردات: الجزء الاول

خوب! = حسناً!
گفتي = قلتَ
برجها = أبراج
بلند = عالي
برايت = بالنسبة إليک
بزرگراه = الطريق السريع
بزرگراه ها = الطرق السريعة
مدرن = حديث
پارک = حديقة
پارکها = حدائق
شايد = ربما
منظورت اين است که = تقصد أنّ
دوست دارم = أحبّ
آنجا = ذلک المکان
درخت = شجرة
درختها= اشجار
گل = وردة
گلها = ورود
معمولا= ًعادة
پر از = مليء ب
پل = جسر
پلها = جسور
مهندسان = مهندسون
درست کرده اند = قد أنشأوا

********


تعلمنا المفردات والآن الي الجزء الأول من الحوار.

علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟
علي: حسناً! قلت أبراج طهران العالية رائعة بالنسبة اليک. ما هي الأشياء الاخري الرائعة بالنسبة لک؟
محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند.
محمد: طرق طهران السريعة وحدائقها أيضاً جميلة وحديثة.
علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست.
علي: ربما تقصد طريق "مُدرّس" السريع، أطراف طريق "مُدرّس" السريع جميلة جداً.
محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد.
محمد: نعم.أنا أحبّ ذلک المکان کثيراً. فيه أشجار وورود جميلة.
علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است.
علي: عادة جانبا طرق طهران السريعة ملئية بالأشجار والورود.
محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند.
محمد: لهذه الطرق السريعة جسور ضخمة أيضاً.
علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند.
علي: نعم، المهندسون الايرانيون أنشأوا طرقاً سريعة وجسوراً کثيرة خلال الاعوام العشرين الأخيرة.

********

المفردات: الجزء الثاني

کمک = مساعدة
خارجي ها = الأجانب
بيشتر= أغلب
چيزها = أشياء
توليد مي کنند = ينتجون
مي سازند = يصنعون
وجود دارد = يوجد
پيشرفته = متطور
زياد = کثير
هشت = ثمانية
زندگي مي کنند = يعيشون
هنوز= مازال
ساخت = صنع
در دست ساخت = قيد الإنشاء

********

الجزء الثاني من الحوار.

محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟
محمد: يعني أنشأها المهندسون الايرانيون؟ بدون مساعدة الأجانب؟
علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند.
علي: نعم، الايرانيون ينتجون ويصنعون أغلب الأشياء بأنفسهم.
محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟
محمد: هل توجد في المدن الايرانية الاخري طرق سريعة وجسور ضخمة؟
علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند.
علي: طبعاً. المدن الايرانية الکبري منظورة مثل طهران.
محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند.
محمد: هذا جيد. ولابدّ أن تکون للمدن الکبري مثل طهران واصفهان جسور وطرق سريعة کثيرة.
علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است.
علي: نعم. يعيش في طهران ثمانية ملايين نسمة. وما زالت هناک طرق سريعة کثيرة قيد الإنشاء.

********


نستمع مرة اخري للحوار باللغة الفارسية.

علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟
محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند.
علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست.
محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد.
علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است.
محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند.
علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند.

********


محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟
علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند.
محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟
علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند.
محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند.
علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:41 PM
المفردات: الجزء الاول

بالا= علو
مي بينيم = نشاهد
مي توانيم = نستطيع
قشنگ = جميل
بزرگ = کبير
جالب = رائع
منظره = منظر
چيزهايي = اشياء
ساختمان = مبني
ساختمانها = مباني
برجها = ابراج
زماني = حين
آمدم = جئت
فکر نمي کردم = ما کنت أتصور
مدرن = حديث
فکر مي کردم = کنتَ أتصور
ببينم = أشاهد
فکر مي کردي = کنتَ تتصور
خانه = بيت
يک طبقه = طابق واحد
وقتي = عندما
بچه = طفل
بودم = کنتُ
زندگي مي کرديم = کنا نعيش

***********


تعلمنا المفردات اذن الي الجزء الاول من الحوار:


علي: از اين بالا مي توانيم تهران را ببينيم، خيلي قشنگ است.
علي: من هذا العلو نستطيع أن نري طهران، جميلة جداً.
محمد: آره. تهران خيلي بزرگ وزيبا است.
محمد: نعم. طهران کبيرة جداً وجميلة.
علي: به نظر تو چه چيزهايي در تهران جالب هستند؟
علي: برأيک أيّ الاشياء في طهران رائعة؟
محمد: ساختمانها وبرجهاي بلند تهران براي من خيلي جالب است. زماني که به ايران آمدم، فکر نمي کردم در تهران ساختمانهاي مدرن هم ببينيم.
محمد: مباني وابراج طهران العالية رائعة جدا بالنسبة لي. حين جئت الي ايران، ما کنت أتصور أن أشاهد في طهران مباني حديثة أيضاً.
علي: يعني فکر مي کردي که ساختمانهاي تهران قديمي هستند؟
علي: يعني کنتَ تتصور انّ مباني طهران قديمة؟
محمد: آره. فکر مي کردم که بيشتر خانه ها يک طبقه است وتهران شهر کوچکي است.
محمد: نعم. کنتُ أتصور أن أغلب البيوت ذات طابق واحد وأنّ طهران مدينة صغيرة.
علي: وقتي من بچه بودم در يک خانه ي بزرگ يک طبقه زندگي مي کرديم.
علي: عندما کنتُ أنا طفلاً، کنّا نعيش في بيت کبير ذي طابق واحد.

***********


المفردات: الجزء الثاني

زندگي نمي کنيد = لا تعيشون
فروخت = باع
پدرم = والدي
آپارتمان = شقة
زندگي مي کنيم = نعيش
کدام؟أيّ؟
بيشتر = أکثر
دوست داري = تحبّ
دوست داشتم = کنتُ أحبّ
حياط = باحة
برادرها = اخوان
بازي مي کرديم = کنّا نلعب
مي بيني = تشاهد
مي تواني ببيني = تستطيع ان تشاهد
کوچه = زقاق
کوچه ها = أزقة

***********


الآن نستمع الي الجزء الثاني من الحوار.

محمد: الآن در آنجا زندگي نمي کنيد؟
محمد: ألا تعيشون الآن هناک؟
علي: نه پدرم آن خانه ي زيبا وقديمي را فروخت والآن در يک آپارتمان زندگي مي کنيم.
علي: لا. باع والدي ذلک البيت الجميل والقديم، والآن نعيش في شقة صغيرة.
محمد: کدام را بيشتر دوست داري؟ خانه ي قديمي يا آپارتمان را؟
محمد: أيّهما تحبُّ أکثر؟ البيت القديم أم الشقة؟
علي: من آن خانه را بسيار دوست داشتم. در حياط آن با برادرهايم بازي مي کردم.
علي: أنا أحببتُ ذلک البيت کثيراً. کنتُ ألعبُ في باحته مع اخواني.
محمد: برجهاي تهران خيلي مدرن وزيبا هستند.
محمد: أبراج طهران حديثة جداً وجميلة.
علي: درست است. اما هنوز هم خانه هاي قديمي را در کوچه ها مي تواني ببيني.
علي: صحيح. لکن يمکنک أنّ تشاهد حتي الآن البيوت القديمة في الأزقة.

***********


نستمع الآن الي الحوار کاملا باللغة الفارسية.

علي: از اين بالا مي توانيم تهران را ببينيم، خيلي قشنگ است.
محمد: آره. تهران خيلي بزرگ وزيبا است.
علي: به نظر تو چه چيزهايي در تهران جالب هستند؟
محمد: ساختمانها وبرجهاي بلند تهران براي من خيلي جالب است. زماني که به ايران آمدم، فکر نمي کردم در تهران ساختمانهاي مدرن هم ببينيم.
علي: يعني فکر مي کردي که ساختمانهاي تهران قديمي هستند؟
محمد: آره. فکر مي کردم که بيشتر خانه ها يک طبقه است وتهران شهر کوچکي است.
علي: وقتي من بچه بودم در يک خانه ي بزرگ يک طبقه زندگي مي کرديم.

***********


محمد: الآن در آنجا زندگي نمي کنيد؟
علي: نه پدرم آن خانه ي زيبا وقديمي را فروخت والآن در يک آپارتمان زندگي مي کنيم.
محمد: کدام را بيشتر دوست داري؟ خانه ي قديمي يا آپارتمان را؟
علي: من آن خانه را بسيار دوست داشتم. در حياط آن با برادرهايم بازي مي کردم.
محمد: برجهاي تهران خيلي مدرن وزيبا هستند.
علي: درست است. اما هنوز هم خانه هاي قديمي را در کوچه ها مي تواني ببيني.

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:42 PM
المفردات: الجزء الاول

ببخشيد = عذراً
چه چيزي؟ ماذا؟
ياد مي گيري = تتعلّم
بودي = کنت
دستور زبان = قواعد اللغة
بودم = کنتُ
شعر نو = الشعر الحديث
آري = نعم
چند نفر= کم شخص
امروز = اليوم
فکر مي کنم = أظنّ
کلاس = درس
12 نفر = اثنا عشرشخصاً
تمام شد = انتهي
کجا؟ أين؟

*********


نستمع الآن الي الجزء الاول من الحوار.
محمد: ببخشيد، شما الآن کلاس فارسي بودي؟
محمد: عذراً، کنتَ الآن في صف تعلّم الفارسية؟
دانشجو: آري من امروز دو کلاس فارسي دارم کلاس اول تمام شد.
الطالب: نعم. لي اليوم درسان في الفارسية. وانتهي الدرس الاول.
محمد: در اين کلاس چه چيزي ياد مي گيريد.
محمد: ماذا تتعلّمون في هذا الدرس.
دانشجو: اين کلاس دستور زبان فارسي بود. ساعت3 کلاس شعر نو دارم.
الطالب: کان هذا درس قواعد اللغة الفارسية. في الساعة الثالثة يبدأ درس الشعر الحديث.
محمد: در اين کلاس چند نفر هستيد؟
محمد: کم شخصاً أنتم في هذا الدرس؟
دانشجو: فکر مي کنم 12 نفر هستيم.
الطالب: أظنّ أننـّا اثنا عشرشخصاً.
محمد: دانشجوهاي زبان فارسي اهل کجا هستند.
محمد: من أين هم طلاب اللغة الفارسية؟
دانشجو: آنها آلماني، ترک، چيني، اسپانيايي، فرانسوي، وانگليسي هستند.
الطالب: هم المانيون واتراک وصينيون واسبان وفرنسيون وبريطانيون.

*********

المفردات: الجزء الثاني
آشنا مي شوند = يتعرفون
علاقمند = محب
اگر = لو
انتخاب مي کنيد = تختارون
مي توانيد = تستطيعون / يمکنکم
بعضي ها = البعض
خوب مي دانند = يعرفون جيداً، يجيدون
مي روند = يذهبون
کساني که = اولئک الذين
چطور؟ کيف؟
گفتگو = محادثة
خواندن = قراءة

*********

والآن نستمع الي الجزء الثاني من الحوار.
محمد: در اين کلاسها آيا دانشجوها با ادبيات فارسي هم آشنا مي شوند؟
محمد: في هذه الدروس، هل يتعرف الطلاب علي الادب الفارسي أيضاً؟
دانشجو: بله. البته اگر به ادبيات فارسي علاقمند باشند.
الطالب: نعم، طبعاً اذا کانوا محبين للادب الفارسي.
محمد: پس شما مي توانيد درسهايتان را انتخاب کنيد؟
محمد: اذن انتم تستطيعون ان تختاروا دروسکم؟
دانشجو: بله. بعضي ها فارسي خوب مي دانند. آنها مي توانند به کلاسهاي ادبيات بروند وبا سعدي، حافظ، خيام ومولوي آشنا شوند.
الطالب: نعم. البعض يجيدون الفارسية. فهم يستطيعون أن يذهبوا الي دروس الأدب ويتعرفوا علي سعدي وحافظ وخيام ومولوي (جلال الدين الرومي).
محمد: براي کساني که فارسي نمي دانند چطور؟
محمد: وکيف لاولئک الذين لا يجيدون الفارسية؟
دانشجو: آنها مي توانند به کلاسهاي گفتگو، دستور زبان فارسي وخواندن بروند.
الطالب: اولئک يستطيعون أن يذهبوا الي درس المحادثه وقواعد اللغة الفارسية والقراءة.

*********

نستمع الي الحوار مرة اخري، لکن هذه المرة باللغة الفارسية فقط.
محمد: ببخشيد، شما الآن کلاس فارسي بودي؟
دانشجو: آري من امروز دو کلاس فارسي دارم کلاس اول تمام شد.
محمد: در اين کلاس چه چيزي ياد مي گيريد.
دانشجو: اين کلاس دستور زبان فارسي بود. ساعت3 کلاس شعر نو دارم.
محمد: در اين کلاس چند نفر هستيد؟
دانشجو: فکر مي کنم 12 نفر هستيم.
محمد: دانشجوهاي زبان فارسي اهل کجا هستند.
دانشجو: آنها آلماني، ترک، چيني، اسپانيايي، فرانسوي، وانگليسي هستند.

*********


محمد: در اين کلاسها آيا دانشجوها با ادبيات فارسي هم آشنا مي شوند؟
دانشجو: بله. البته اگر به ادبيات فارسي علاقمند باشند.
محمد: پس شما مي توانيد درسهايتان را انتخاب کنيد؟
دانشجو: بله. بعضي ها فارسي خوب مي دانند. آنها مي توانند به کلاسهاي ادبيات بروند وبا سعدي، حافظ، خيام ومولوي آشنا شوند.
محمد: براي کساني که فارسي نمي دانند چطور؟
دانشجو: آنها مي توانند به کلاسهاي گفتگو، دستور زبان فارسي وخواندن بروند.

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:42 PM
المفردات: الجزء الاول

نگاه مي کني = تنظر
آينه کاري = تزيين بالمرايا
به چه؟ الي ماذا؟
کوچک = صغير
ديوار= جدار
مي گوييم = نسمي
نماز= صلاة
چسباند = لصق
شروع مي شود = يبدأ
به هم = ببعض
نگاه مي کنم = أنظر
سخت = صعب
آينه = مرآة
هنرمند = فنـّان
زيبا =رائع

********


نستمع الآن الي الحوار الجزء الاول.

سعيد: به چه نگاه مي کني؟ الآن نماز شروع مي شود.
سعيد: الي ماذا تنظر؟ الآن تبدأ الصلاة.
محمد: به اين ديوار نگاه مي کنم. چه آينه هاي زيبايي!
محمد: أنظر الي هذا الجدار. کم هي رائعة المرايا!
سعيد: اينها آينه هاي بسيار کوچک هستند. به اين هنر، آينه کاري مي گوئيم.
سعيد: هذه مرايا صغيرة جداً، وهذا الفن نسميه التزيين بالمرايا.
محمد: چگونه اين آينه هاي کوچک را به هم چسبانده اند؟ خيلي کار سختي است.
محمد: کيف لصقوا هذه المرايا الصغيرة ببعضها؟ انـّه عمل صعب جداً.
سعيد: آري. اين کار هنرمندان ايراني است. آنها با دقت اين آينه هاي کوچک را به هم مي چسبانند.
سعيد: نعم. هذا عمل الفنانين الايرانيين. فهم يلصقون هذه المرايا الصغيرة ببعضها بدقة.

********


المفردات: الجزء الثاني

مسجدها = مساجد
مي پوشانند = يغطون
زيارتگاه = مزار
مي بينيم = نشاهد
تزيين مي کنند = يزينون
روشن = وضاء
همين طوراست = بالضبط
عجله کن = أسرع

********


الآن نستمع الي الجزء الثاني من الحوار.

محمد: آيا اين يک هنر قديمي است؟
محمد: هل هذا فن قديم؟
سعيد: بله. اين هنر قديمي ايراني ها است. آنها مسجدها وزيارتگاه ها را با آينه کاري تزيين مي کنند.
سعيد: نعم. هذا فن قديم للايرانين. هم يزينون المساجد والمزارات بالمرايا.
محمد: تمام ديوارها را با آينه هاي خيلي کوچک مي پوشانند؟
محمد: يغطون کل الجدران بالمرايا الصغيرة جدا؟
سعيد: آري. در خيلي از محلهاي زيارتي، آينه کاري مي بينيم.
سعيد: نعم. في الکثير من المزارات، نشاهد التزيين بالمرايا.
محمد: آينه کاري، فضا را خيلي روشن مي کند.
محمد: التزيين بالمرايا يجعل الفضاء وضاء جداً.
سعيد: همين طور است. عجله کن. نماز شروع مي شود.
سعيد: بالضبط. اسرع! ستبدأ الصلاة.

********

نستمع الي الحوار لکن باللغة الفارسية فقط.
سعيد: به چه نگاه مي کني؟ الآن نماز شروع مي شود.
محمد: به اين ديوار نگاه مي کنم. چه آينه هاي زيبايي!
سعيد: اينها آينه هاي بسيار کوچک هستند. به اين هنر، آينه کاري مي گوئيم.
محمد: چگونه اين آينه هاي کوچک را به هم چسبانده اند؟ خيلي کار سختي است.
سعيد: آري. اين کار هنرمندان ايراني است. آنها با دقت اين آينه هاي کوچک را به هم مي چسبانند.

********


محمد: آيا اين يک هنر قديمي است؟
سعيد: بله. اين هنر قديمي ايراني ها است. آنها مسجدها وزيارتگاه ها را با آينه کاري تزيين مي کنند.
محمد: تمام ديوارها را با آينه هاي خيلي کوچک مي پوشانند؟
سعيد: آري. در خيلي از محلهاي زيارتي، آينه کاري مي بينيم.
محمد: آينه کاري، فضا را خيلي روشن مي کند.
سعيد: همين طور است. عجله کن. نماز شروع مي شود.

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:43 PM
المفردات: الجزء الاول

ببخشيد = عذراً
فروشگاه = متجر
چه قدر؟ کم؟
محصول = منتوج
پالتو = معطف
کجا: اين
کيف = محفظة
البته = طبعاً
دستکش = قفازات
توليد مي کنند= ينتجون
کفش = حذاء
چند = عدة
چرم = جلد مدبوغ
200 هزار تومان = مائتا الف تومان
گران = غالي
شهر= مدينة

********


الآن نستمع الي الحوار الجزء الأول.

محمد: ببخشيد! قيمت اين پالتو چرم چه قدر است؟ 200 هزار تومان؟
محمد: عذراً! کم هو سعر هذا المعطف الجلدي؟ مائتا ألف تومان؟
فروشنده: بله. قيمت آن 200 هزار تومان است.
البائع: نعم. سعره مائتا ألف تومان.
محمد: گران است. آيا اين پالتو از چرم طبيعي است؟
محمد: غالي. هل هذا المعطف من الجلد الطبيعي؟
فروشنده: بله. تمام پالتوها وکيف وکفشهاي اين فروشگاه از چرم طبيعي هستند حتي دستکشها.
البائع: نعم. کل المعاطف والمحفظات والاحذية في هذا المتجر، من الجلد الطبيعي وحتي القفازات.
محمد: اين چرمها محصول کجا هستند؟
محمد: هذه الجلود المدبوغة منتوج في اين؟
فروشنده: شهر مشهد. البته چند شهر ديگر ايران نيز چرم توليد مي کنند. چرم ايران خيلي خوب است.
البائع: مدينة مشهد. طبعاً ينتج الجلد المدبوغ في عدة مدن ايرانية اخري. الجلد الايراني المدبوغ جيد جداً.

********


المفردات: الجزء الثاني

خوب = جيد
50 هزار= خمسون ألف
بسيار= جداً
قشنگ = جميل
براي من = لي
بفرمائيد = تفضّل
سمت چپ = جهة اليسار
مي خواهم = أريد
مي خواهي = تريد
رنگ = لون
مشکي = أسود
قهوه اي = بني

********


نستمع الآن الي الجزء الثاني من الحوار.

محمد: ببخشيد، قيمت اين کيف چقدر است؟
محمد: عذراً، کم سعر هذه المحفظة؟
فروشنده: 50 هزار تومان.
البائع: خمسون الف تومان.
محمد: بسيار قشنگ است. اما براي من گران است.
محمد: جميلة جدا. لکنّه غال ٍ بالنسبة لي.
فروشنده: کيف وکفشهاي ديگري هم داريم. بفرمائيد اين طرف، سمت چپ.
البائع: لدينا أيضاً محفظات وأحذية اخري. تفضل هذه الجهة، جهة اليسار.
محمد: اين کيف ودستکش بسيار زيبا هستند. اينها را مي خواهم.
محمد: هذه المحفظة والقفازات جميلة جدا. هذه اريدها.
فروشنده: بله. حتماً. رنگ مشکي مي خواهي يا قهوه اي؟
البائع: نعم. حتماً. تريد اللون الاسود أم البني؟
محمد: رنگ قهوه اي خوب است. متشکرم.
محمد: اللون البني جيد. شکرا.

********


اذن نستمع الآن الي الحوار کاملاً باللغة الفارسية.

محمد: ببخشيد! قيمت اين پالتو چرم چه قدر است؟ 200 هزار تومان؟
فروشنده: بله. قيمت آن 200 هزار تومان است.
محمد: گران است. آيا اين پالتو از چرم طبيعي است؟
فروشنده: بله. تمام پالتوها وکيف وکفشهاي اين فروشگاه از چرم طبيعي هستند حتي دستکشها.
محمد: اين چرمها محصول کجا هستند؟
فروشنده: شهر مشهد. البته چند شهر ديگر ايران نيز چرم توليد مي کنند. چرم ايران خيلي خوب است.

********


محمد: ببخشيد، قيمت اين کيف چقدر است؟
فروشنده: 50 هزار تومان.
محمد: بسيار قشنگ است. اما براي من گران است.
فروشنده: کيف وکفشهاي ديگري هم داريم. بفرمائيد اين طرف، سمت چپ.
محمد: اين کيف ودستکش بسيار زيبا هستند. اينها را مي خواهم.
فروشنده: بله. حتماً. رنگ مشکي مي خواهي يا قهوه اي؟
محمد: رنگ قهوه اي خوب است. متشکرم

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:44 PM
المفردات: الجزء الاول

خوش آمديد=أهلاً وسهلاً
کمک مي کنم=أساعد
دانشجو=طالب جامعي
آشنا شوم=أتعرف علي
مي آيي=تأتي
دوست داري=تحب
آموزش=تعليم
چگونه=کيف؟
کلاس=صف
ويژه=خاص
داريم=عندنا
ياد مي گيري=تتعلّم
ياد مي گيرم=أتعلم
دستور زبان=قواعد اللغة
گفتگو=محادثة
خواندن=قراءة
نوشتن=کتابة

********

نستمع الآن الي الحوار، الجزء الاول.
محمد: سلام.
محمد: مرحباً.
خانم نوراني: سلام. خوش آمديد. مي توانم به شما کمک کنم؟
السيدة نوراني: مرحباً. اهلاً وسهلاً. يمکنني أن أساعدک؟
محمد: من دانشجوي ادبيات فارسي هستم، مي خواهم با بخش فارسي کانون آشنا شوم.
محمد: أنا طالب الأدب الفارسي. أريد أن اتعرف علي القسم الفارسي في المؤسسة.
خانم نوراني: آيا دوست داري به کلاس آموزش فارسي بيايي؟
السيدة نوراني: هل تحب أن تأتي الي صف تعليم الفارسية؟
محمد: کلاس فارسي چگونه است؟
محمد: کيف هو صف الفارسية؟
خانم نوراني: ما براي هر دانشجو يک کلاس ويژه داريم. تو چه چيزي مي خواهي ياد بگيري؟
السيدة نوراني: نحن عندنا صف خاص لکل طالب جامعي. أنت ماذا تريد أن تتعلم؟
محمد: مي خواهم دستور زبان فارسي، گفتگو، خواندن ونوشتن ياد بگيرم.
محمد: أريد أن أتعلّم قواعد الفارسية، المحادثة والقراءة والکتابة.

********


المفردات: الجزء الثاني
همه چيز=کل شيء
تاليف کرده=ألـّّف
خوب=جيد
بيشتر از=أکثر من
چهل=أربعون
فرهنگ لغت=قاموس
بسيار=جداً
مي خرم=أشتري
مي تواني بخري=يمکنک أن تشتري

********

نستمع الآن الي الجزء الثاني من الحوار.
خانم نوراني: شما مي تواني در کلاسهاي فارسي همه چيز ياد بگيري. ما کتابها وکلاسهاي مختلفي داريم.
السيدة نوراني: يمکنک أن تتعلم کل شيء في صف الفارسية. نحن عندنا کتب وصفوف مختلفة.
محمد: اين کتابها چگونه است؟
محمد: کيف هي هذه الکتب؟
خانم نوراني: ما براي خواندن، دستور زبان وگفتگو کتابهاي مختلفي داريم. اين کتابها را کانون تأليف کرده است.
السيدة نوراني: نحن عندنا کتب مختلفة للقراءة ولقواعد اللغة وللمحادثة. هذه الکتب قد ألـّفتها المؤسسة.
محمد: خوب است. پس کتابهاي شما متنوع است.
محمد: جيد. إذنْ کتبکم منوعة.
خانم نوراني: بله. کانون زبان ايران بيشتر از 40 کتاب دارد. اين هم يک فرهنگ لغت است.
السيدة نوراني: نعم. لمؤسسة ايران للغات اکثر من أربعين کتاباً. وهذا أيضاً قاموس.
محمد: اين فرهنگ لغت بسيار مناسب است. مي توانم آن را بخرم؟
محمد: هذا القاموس مناسب جداً. يمکنني أن أشتريه؟
خانم نوراني: بله. کتابها وCD ها وفرهنگ لغت را مي تواني بخري.
السيدة نوراني: نعم. يمکنک أن تشري الکتب والأقراص المدمجة والقاموس.

********

نعيد الحوار کاملا لکن باللغة الفارسية فقط.
محمد: سلام.
خانم نوراني: سلام. خوش آمديد. مي توانم به شما کمک کنم؟
محمد: من دانشجوي ادبيات فارسي هستم، مي خواهم با بخش فارسي کانون آشنا شوم.
خانم نوراني: آيا دوست داري به کلاس آموزش فارسي بيايي؟
محمد: کلاس فارسي چگونه است؟
خانم نوراني: ما براي هر دانشجو يک کلاس ويژه داريم. تو چه چيزي مي خواهي ياد بگيري؟
محمد: مي خواهم دستور زبان فارسي، گفتگو، خواندن ونوشتن ياد بگيرم.

********

خانم نوراني: شما مي تواني در کلاسهاي فارسي همه چيز ياد بگيري. ما کتابها وکلاسهاي مختلفي داريم.
محمد: اين کتابها چگونه است؟
خانم نوراني: ما براي خواندن، دستور زبان وگفتگو کتابهاي مختلفي داريم. اين کتابها را کانون تأليف کرده است.
محمد: خوب است. پس کتابهاي شما متنوع است.
خانم نوراني: بله. کانون زبان ايران بيشتر از 40 کتاب دارد. اين هم يک فرهنگ لغت است.
محمد: اين فرهنگ لغت بسيار مناسب است. مي توانم آن را بخرم؟
خانم نوراني: بله. کتابها وCD ها وفرهنگ لغت را مي تواني بخري.

http://www.yahosain.com/vb/images/buttons/quote.gif (http://www.yahosain.com/vb/newreply.php?do=newreply&p=1708334)

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:44 PM
المفردات: الجزء الاول


تا حالا=حتي الآن
هوا=الجو
رفته اي=ذهبتَشرجي=رَطب
دريا=بحرکشاورزي=زراعة
نرفته ام=لم أذهبکشاورز=مزارع
همه جا=کل مکانکشاورزان=مزارعون
فرق دارد=يختلفچگونه=کيف؟
جنگل =غابةبرنج=رز
پنبه=قطنجنگلها=غابات
مي کارند=يزرعونانبوه=کثيف
فکر مي کنم=أظنُزيبا=خلّاب
سر سبز=مکسو بالخضرةماهي گيري=صيد الاسماک
مردم=الناس
******


و الآن نستمع الي الجزء الاول من الحوار بين علي ومحمد:
علي: آيا تا حالا به ساحل درياي خزر رفته اي؟
علي: هل ذهبتَ الي شاطيء بحر خزر حتي الآن؟
محمد: نه. تا حالا به آنجا نرفته ام.
محمد: لا. لم أذهبْ الي هناک حتي الآن.
علي: آنجا با همه جاي ايران فرق دارد، جنگلهاي انبوه وطبيعت زيبا دارد.علي: ذلک المکان يختلف عن کل المناطق الأخري في ايران، حيث الغابات الکثيفة والطبيعة الخلابة.
محمد: چه جالب! جنگلهاي انبوه؟
محمد: ما أروعه! غابات کثيفة؟
علي: بله. اما هواي آنجا شرجي است.علي: نعم. لکن الجو هناک رطب.
محمد: کشاورزي در شمال ايران چگونه است؟
محمد: کيف الزراعة في شمال ايران؟
علي: در آنجا کشاورزان، برنج، چاي وپنبه مي کارند.علي: المزارعون هناک يزرعون الرز والشاي والقطن.
محمد: پس آنجا کاملاً سرسبز است. مردم آنجا چه شغلهاي ديگري دارند؟
محمد: إذنْ ذلک المکان مکسو بالخضرة تماماً وما هي المهن الأخري للناس هناک؟
علي: ماهيگيري. درياي خزر جاي خوبي براي ماهيگيري است.علي: صيد الاسماک. بحر خزر مکان جيد لصيد الاسماک.

******


المفردات: الجزء الثاني


به علت=بسبب
خوش=منعش
مسافرت مى كنند=يسافرونشهر=مدينة
شنا=سباحةشهرهاي ساحلي=المدن الساحلية
تفريح=تنزهبندر=ميناء
بندرها=موانيءکدام=أي
بندر انزلي=ميناء انزليبندر نوشهر=ميناء نوشهر

******

نستمع الآن الي الجزء الثاني من الحوار.علي: به علت وجود جنگلهاي زيبا وهواي خوش، مردم ايران، زياد به شمال سفر مي کنند.
علي: الناس في ايران يسافرون کثيراً الي الشمال بسبب وجود الغابات الخلابة والجو المنعش هناک.
محمد: آيا در ساحل درياي خزر جايي هم براي شنا هست؟
محمد: هل يوجد مکان للسباحة أيضاً في بحر قزوين؟
علي: بله. همه ي شهرهاي ساحلي جايي براي شنا وتفريح کنار ساحل دارند.علي: نعم. لکلّ المدن الساحلية مکان للسباحة والتنزه قرب الساحل.
محمد: بندرهاي مهم درياي خزر کدامند؟
محمد: ما هي أهمّ الموانيء علي بحر قزوين؟
علي: بندر انزلي وبندر نوشهر، مهمترين بندرهاي ايران در ساحل درياي خزر هستند.علي: ميناء أنزلي وميناء نوشهر، اهم مينائين ايرانيين علي ساحل بحر خزر.

******


نعيد عليکم الحوار اعزائي المستمعين باللغة الفارسية.
علي: آيا تا حالا به ساحل درياي خزر رفته اي؟
محمد: نه. تا حالا به آنجا نرفته ام.
علي: آنجا با همه جاي ايران فرق دارد، جنگلهاي انبوه وطبيعت زيبا دارد.محمد: چه جالب! جنگلهاي انبوه؟
علي: بله. اما هواي آنجا شرجي است.محمد: کشاورزي در شمال ايران چگونه است؟
علي: در آنجا کشاورزان، برنج، چاي وپنبه مي کارند.محمد: پس آنجا کاملاً سرسبز است. مردم آنجا چه شغلهاي ديگري دارند؟
علي: ماهيگيري. درياي خزر جاي خوبي براي ماهيگيري است.
******


علي: به علت وجود جنگلهاي زيبا وهواي خوش، مردم ايران، زياد به شمال سفر مي کنند.
محمد: آيا در ساحل درياي خزر جايي هم براي شنا هست؟
علي: بله. همه ي شهرهاي ساحلي جايي براي شنا وتفريح کنار ساحل دارند.محمد: بندرهاي مهم درياي خزر کدامند؟
علي: بندر انزلي وبندر نوشهر، مهمترين بندرهاي ايران در ساحل درياي خزر هستند.

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:45 PM
المفردات: الجزء الاول


سبزي = خضروات
نخورده ام = لم آکل
پلو= رزمي داني = تـَعلم
ماهي = سمکآري = نعم
بسيار خوشمزه = لذيذ جداًدرست است = صحيح
دريا = بحراستان = محافظة
درياي خزر = بحر قزويناستانها = محافظات
تا حال = احتي الآنکنار دريا =ساحل البحر
خورده اي = أکلت َ
*******


تعلّمنا الجزء الاول من المفردات، والآن نستمع الي الجزء الاول من الحوار.
محمد: سبزي پلو با ماهي!؟ اين غذاي ايراني بسيار خوشمزه است.
محمد: خضروات برز مع السمک!؟ هذا الطعام الايراني لذيذ جداً.
علي: اين ماهي درياي خزر است. آيا تا حالا از آن خورده اي؟
علي: هذا سمک بحر قزوين. هل أکلتَ منه حتي الآن؟
محمد: نه از اين ماهي نخورده ام.محمد: لا، من هذا السمک لم آکل حتي الآن.
علي: اين از ماهي هاي خوشمزه ي درياي خزر است آيا مي داني درياي خزر کجاست؟
علي: هذا من الأسماک اللذيدة لبحر قزوين. هل تعلم أين بحر قزوين؟
محمد: آري. در شمال ايران.محمد: نعم. في شمال ايران.
علي: درست است. استانهاي گيلان ومازندران وگلستان در ساحل درياي خزر هستند.
علي: صحيح. محافظات گيلان ومازندارن وگلستان تقع علي ساحل بحر قزوين.

*******


المفردات: الجزء الثاني


آن طرف = الجانب الآخر
زندگي مي کنند = يعيشون
چند نوع = کم نوعاًخاويار = کافيار
وجود دارد= يوجدمي دانم = أعلمُ
وجود ندارد = لا يوجدبهترين =أفضل
در حدود = نحوگرانترين = أغلي
80، هشتاد = ثمانون
*******


إذنْ نستمع الآن الي الجزء الثاني من الحوار.
محمد: روسيه هم کنار درياي خزر است. آن طرف دريا.
محمد: روسيا أيضاً تقع علي ساحل بحر قزوين. علي الجانب الآخر للبحر.
علي: بله. روسيه، آذربايجان، ترکمنستان وقزاقستان نيز کنار درياي قزوين هستند.
علي: نعم. روسيا وآذربايجان وترکمنستان وکازاخستان أيضاً تقع علي ساحل بحر قزوين.
محمد: واقعاً اين ماهي خوشمزه است. چند نوع ماهي در درياي خزر وجود دارد؟محمد: هذا السمک لذيذ حقاً. کم نوعاً من الاسماک يوجد في بحر قزوين؟
علي: حدود 80 نوع ماهي در درياي خزر زندگي مي کنند. خاويار اين دريا معروف است.
علي: تعيش في بحر قزوين نحو ثمانين نوعاً من الاسماک. کافيار هذا البحر معروف.
محمد: بله. اين را مي دانم خاويار ايران بهترين وگرانترين خاويار دنيا است.محمد: نعم. أعرف هذا... الکافيار الايراني أفضل وأغلي کافيار في العالم.

*******


نعيد الحوار لکن باللغة الفارسية فقط.
محمد: سبزي پلو با ماهي!؟ اين غذاي ايراني بسيار خوشمزه است.
علي: اين ماهي درياي خزر است. آيا تا حالا از آن خورده اي؟
محمد: نه از اين ماهي نخورده ام.علي: اين از ماهي هاي خوشمزه ي درياي خزر است آيا مي داني درياي خزر کجاست؟
محمد: آري. در شمال ايران.علي: درست است. استانهاي گيلان ومازندران وگلستان در ساحل درياي خزر هستند.

*******


محمد: روسيه هم کنار درياي خزر است. آن طرف دريا.
علي: بله. روسيه، آذربايجان، ترکمنستان وقزاقستان نيز کنار درياي قزوين هستند.
محمد: واقعاً اين ماهي خوشمزه است. چند نوع ماهي در درياي خزر وجود دارد؟علي: حدود 80 نوع ماهي در درياي خزر زندگي مي کنند. خاويار اين دريا معروف است.
محمد: بله. اين را مي دانم خاويار ايران بهترين وگرانترين خاويار دنيا است

http://www.yahosain.com/vb/images/buttons/quote.gif (http://www.yahosain.com/vb/newreply.php?do=newreply&p=1708336)

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:45 PM
المفردات: الجزء الاول


بفرمائيد = تفضّل
صحبت مي کنم = أتحدثُ
مي خواهم صحبت کنم = أريد أن أتحدثاتاق = غرفة
417 = ا ربعمائة وسبعة عشرپشت خط باشيد = إبق علي الخط
حالت چطور است؟کيف حالک؟تو چطوري؟کيف حالک؟
خوبم = بخيربد نيستم = لا بأس
چه خبر؟مالخبر؟امشب = الليلة
ما مي رويم = نحن نذهبمي خواهيم برويم = نريد أن نذهب
شب نشيني = السمرخانه = منزل
تو مي آيي؟أنت تأتي؟مهماني = ضيافة
ساده = بسيطبعد از شام = بعد العشاء
دوستان = أصدقاءمي آيند = يأتون
خوش مي گذرد = يکون ممتعاًإذنْ نستمع الآن الي الجزء الاول من الحوار.
منشي: الو، بفرمائيد.السکرتيرة: الو.. تفضّل.
حميد: الو.. سلام. مي خواهم با آقاي محمد صحبت کنم، اتاق 417.حميد: الو.. مرحباً. أريد أن أتحدث مع السيد محمد. الغرفة اربعمائة وسبع عشرة.
منشي: سلام. چند لحظه پشت خط باشيد.
السکرتيرة: مرحباً. لحظات إبق علي الخط.
محمد: الو، بفرمائيد.محمد: الو.. تفضّل.
حميد: سلام محمد. حالت چطور است؟
حميد: مرحباً محمد. کيف حالک؟
محمد: سلام حميد. خوبم. تو چطوري؟محمد: مرحباً حميد. أنا بخير وکيف حالک؟
حميد: بد نيستم.
حميد: لا بأس
محمد: چه خبر؟محمد: ما الخبر؟
حميد: امشب مي خواهيم براي شب نشيني به خانه ي سعيد برويم. تو هم مي آيي؟
حميد: الليلة نريد أن نذهب الي منزل سعيد للسمر. أنت تأتي أيضاً؟
محمد: شب نشيني ديگر چيست؟محمد: وما هو السّمر يا تري؟
حميد: شب نشيني يعني يک مهماني ساده بعد از شام. دوستان ديگر هم مي آيند خوش مي گذرد.
حميد: السّمر يعني ضيافة بسيطة بعد العشاء. الاصدقاء الآ خرون يأتون أيضاً يکون وقتاً ممتعاً.

************


المفردات: الجزء الثاني


لازم نيست = لا حاجة
من تلفن کردم =أنا اتصلتُ هاتفيا
ما مي آييم= نحن نأتيمن گفتم = أنا قلتُ
چند = عددچه ساعتي؟أية ساعة
مي رويد = تذهبوننـُه (9) = التاسعة
فردا = غداًبا هم باشيم = نکون معاً
هفته = أسبوعپيش = الماضي
برگشته است = قد عادماه = شهر
چون = لأننديده ايم = لم نر
کار = واجب، عملپيراهن = قميص
اتو مي کنم = أکويبايد اتو کنم = يحب أن أکوي
آماده مي شوم = أتهيأمنتظرت هستم = أنتظرک
سر خيابان = بداية الشارع
*************


نستمع الآن الي بقية الحوار.
محمد: من که دعوت ندارم!
محمد: انا لستُ مدعوا!
حميد: براي شب نشيني دعوت لازم نيست. من به سعيد تلفن کردم وگفتم با چند نفر از دوستان به خانه ي شما مي آييم.
حميد: لا حاجة للدعوة للسّمر. أنا إتصلتُ هاتفياً بسعيد وقلت له: نأتي الي منزلکم مع عدد من الاصدقاء.
محمد: چه ساعتي مي رويد؟محمد: في أية ساعة تذهبون؟
حميد: حدود ساعت 9 فردا هم تعطيل است. مي توانيم چند ساعت با هم باشيم.
حميد: حوالي الساعة التاسعة. وغداً عطلة. يمکننا أن نکون معاً لبضع ساعات.
محمد: سعيد هفته ي پيش در شيراز بود، از شيراز برگشته است؟محمد: کان سعيد في شيراز الأسبوع الماضي، هل عاد من شيراز؟
حميد: بله. چون از يک ماه قبل سعيد را نديده ام، به خانه ي آنها مي رويم. مي آيي؟
حميد: نعم. ولأنـّي لم أر سعيداً منذ الشهر الماضي، فنذهب الي منزلهم. أتأتي؟
محمد: کار مهمي ندارم. بايد پيراهنم را اتو کنم. تا ساعت 9 آماده مي شوم.محمد: ليس لي واجب مهم. يجب أن أکوي قميصي. سأتهيّأ حتي الساعة التاسعة.
حميد: خوب. پس من وعلي ساعت 9 سر خيابان منتظرت هستيم.
حميد: حسناً. اذنْ نتظرک أنا وعلي في الساعة التاسعة في بداية الشارع.
محمد: حتماً. خدا حافظ.محمد: حتماً. في امان الله.
حميد: خداحافظ.
حميد: في امان الله.

**********


نستمع الي الحواربين حميد محمد. لکن باللغة الفارسية فقط.منشي: الو، بفرمائيد.
حميد: الو.. سلام. مي خواهم با آقاي محمد صحبت کنم، اتاق 417.
منشي: سلام. چند لحظه پشت خط باشيد.محمد: الو، بفرمائيد.
حميد: سلام محمد. حالت چطور است؟
محمد: سلام حميد. خوبم. تو چطوري؟حميد: بد نيستم.
محمد: چه خبر؟حميد: امشب مي خواهيم براي شب نشيني به خانه ي سعيد برويم. تو هم مي آيي؟
محمد: شب نشيني ديگر چيست؟حميد: شب نشيني يعني يک مهماني ساده بعد از شام. دوستان ديگر هم مي آيند خوش مي گذرد.

*******


محمد: من که دعوت ندارم!
حميد: براي شب نشيني دعوت لازم نيست. من به سعيد تلفن کردم وگفتم با چند نفر از دوستان به خانه ي شما مي آييم.
محمد: چه ساعتي مي رويد؟حميد: حدود ساعت 9 فردا هم تعطيل است. مي توانيم چند ساعت با هم باشيم.
محمد: سعيد هفته ي پيش در شيراز بود، از شيراز برگشته است؟حميد: بله. چون از يک ماه قبل سعيد را نديده ام، به خانه ي آنها مي رويم. مي آيي؟
محمد: کار مهمي ندارم. بايد پيراهنم را اتو کنم. تا ساعت 9 آماده مي شوم.حميد: خوب. پس من وعلي ساعت 9 سر خيابان منتظرت هستيم.
محمد: حتماً. خدا حافظ.حميد: خداحافظ.





المفردات: الجزء الاول


ببخشيد= عفواً
خوش آمديد= اهلاً وسهلاً
خانم = سيدةخداحافظ = في امان الله
زحمت داديم = اتعبناكم(اثقلنا عليکم)تعارف = مجاملة
خواهش مي کنم = عفواًتعارف کردي = تجاملتَ
خوشحال شدم = سررتُتعارف مي کنند = يجاملون
خيلي خوشحال شدم = سررتُ کثيراًمهربان = حنون
دست شما درد نکند = سلّمتْ يداکمهمان = ضيف
به سلامت = مع السلامةمهمان نواز = مضياف
شيريني = حلوياتمادر= أمّ
کشور = بلاددوست داشت = حبّذ
کمک مي کنم = أساعدبخوريم = نتناول
ياد بگيري = تتعلّمميوه = فاکهة
خيلي ممنون = شکراً جزيلاً
************


نستمع الآن الي الحوار.
حميد: ببخشيد خانم. خيلي زحمت داديم.
حميد: عذراً سيدتي. زاحمناک (اثقلنا عليک)کثيراً.
مادر سعيد: خواهش مي کنم خيلي خوشحال شدم.
أمّ سعيد: عفواً، سررتُ کثيراً.
محمد: دست شما درد نکند خانم.محمد: سلمتْ يداکِ سيدتي.
مادر سعيد: خواهش مي کنم. به سلامت. خوش آمديد.
أمّ سعيد: عفواً. مع السلامة. اهلاً وسهلاً.
حميد: خداحافظ.حميد: في امان الله.

***********



نستمع الي الحوار مرة اخري... لکن باللغة الفارسية فقط.
حميد: ببخشيد خانم. خيلي زحمت داديم.
مادر سعيد: خواهش مي کنم خيلي خوشحال شدم.محمد: دست شما درد نکند خانم.
مادر سعيد: خواهش مي کنم. به سلامت. خوش آمديد.حميد: خداحافظ.
استغرقتْ عملية التوديع بضع دقائق، وهذا ما أثار استغراب محمد. لأنّ الضيوف کانوا يکثرون في المجاملة. والمجاملات والمودة والاحترام الفائق، الذي لقيه محمد وزملاؤه من سعيد وأمّه، نال إعجابه کثيراً. واثناء عودته بالسيارة مع حميد، أخذ يسأل حميداً عما جري وحاوره في الموضوع.
محمد: شما براي خداحافظي خيلي تعارف کرديد.
محمد: أنتم أکثرتم في المجاملات اثناء التوديع.
حميد: بله. ايرانيها خيلي تعارف مي کنند، چون مهمان نواز هستند.
حميد: نعم. الايرانيون يکثرون في المجاملة، لأنّهم يکرمون الضيف.
محمد: مادر سعيد خيلي مهربان بود. او دوست داشت ما زياد ميوه و شيريني بخوريم.محمد: أمّ سعيد کانت حنونة جداً، وکانت تحبّ أن نأکل المزيد من الفاکهة والحلويات.
حميد: بله. ايرانيها مهمان را دوست دارند.
حميد: نعم. الايرانيون يحبون الضيف.
محمد: در کشور ما هم مردم تعارف مي کنند، اما نه مثل ايرانيها.محمد: الناس في بلدنا أيضاً يجاملون بعضهم البعض، لکن ليس مثل الايرانيين.
حميد: مي خواهي تعارفهاي ايراني را ياد بگيري؟
حميد: تريد أن تتعلم المجاملات الايرانية؟
محمد: بله.محمد: نعم.
حميد: من به تو کمک مي کنم تا آنها را ياد بگيري.
حميد: أنا أساعدک حتي تتعلّمها.
محمد: خيلي ممنون.محمد: شکراً جزيلاً.
حميد: خواهش مي کنم.
حميد: عفواً.

*********


نستمع الي الحوار ثانية لکن باللغة الفارسية.
محمد: شما براي خداحافظي خيلي تعارف کرديد.
حميد: بله. ايرانيها خيلي تعارف مي کنند، چون مهمان نواز هستند.
محمد: مادر سعيد خيلي مهربان بود. او دوست داشت ما زياد ميوه و شيريني بخوريم.حميد: بله. ايرانيها مهمان را دوست دارند.
محمد: در کشور ما هم مردم تعارف مي کنند، اما نه مثل ايرانيها.حميد: مي خواهي تعارفهاي ايراني را ياد بگيري؟
محمد: بله.حميد: من به تو کمک مي کنم تا آنها را ياد بگيري.
محمد: خيلي ممنون.حميد: خواهش مي کنم.

حبیب عساکره
13-04-2012, 04:51 PM
شهادت حضرت زهرا

تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد
مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد
آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد
خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد
زد صــدا: ای خــاک، جـانـانــم بگیــر
تــن نـمـانــده هیـچ از او، جـانـــم بگیر
نــاگــهـان بـر یــاری دســــت خــــــدا
دسـتــی آمـد، همچو دست مصـطـفــی
گـوهــرش را از صــدف، دریا گرفت
احـمــــد از دامـاد خـود، زهــرا گرفت
گـفـتـش ای تـاج ســر خیــل رُسُــــــــل
وی بَــر تـــو خُــرد، یکسر جزء و کل
از مــن ایــن آزرده جـانـــت را بـگـیـر
بـازگــردانــدم، امـانــت را بـگیــــــــــر
بــار دیــگر، هـدیـه ی داور بـگـیــــــــر
کــوثـــرت از سـاقــــی کـوثــــــــر بگیر
مــی کِـشــد خجلــت عـلــی از محضـرت
یــاس دادی، می دهد نیلوفــرت
علی انسانی

عَآشِق الْكَرَار
13-04-2012, 07:20 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم صل على محمد وآل محمد وعجل فرجهم الشريف
السلآم عليكم ورحمة الله وبركاته
بوركت أخي الغآلي .. وفقك ربي لكل خير
موضوع متعوب عليه ربي يعطيك الف عافيه
دمتم بخير

حبیب عساکره
13-04-2012, 11:39 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم صل على محمد وآل محمد وعجل فرجهم الشريف
السلآم عليكم ورحمة الله وبركاته
بوركت أخي الغآلي .. وفقك ربي لكل خير
موضوع متعوب عليه ربي يعطيك الف عافيه
دمتم بخير
اللهم صلي علي محمد وال محمد وعجل فرجهم
السلام عليكم:عَآشِق الْكَرَار
شکرا دامت ایامکم موفقین